تنفرتاعشق

#تنفر_تا_عشق
#پارت_87
#اد_جئون


که کوک گفت:
امشب قراره خیلی بهمون خوش بگذره بیبی گرل

ات:عزیزم (ازین عزیزمای که از صد تا فش بد تره)قبلا در موردش صبحت کردیم درسته؟

کوک:اوه اره

دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد
خیلی بیشتر از اون که فکرش رو میکردم خسته بودم

وقتی رسیدیم مستقیم به سمت اتاق رفتم
جلوی آینه واستادم میخاستم ارایشم و پاک کنم
رفتم تو فکر ،فکر اینکه چقدر امشب بهم خوش گذشت
چقدر خشگل شده بودم
تو فکرای خودم گم شده بودم که در باز شد و جونگ کوک اومد داخل

کتش که تو دستش بود رو پرت کرد رو تخت و مشغول  کندن پیراهن  مردونه سفیدش شد

با بالا تنه لخ/ت رو ت/خت نشست 
از تو اینه بهش نگاه کردم و گفتم:

به نظر خیلی خسته شدی

بلند شدو ب سمتم اومد  دستش رو دور کمرم حلقه کرد واز تو اینه بهم نگاه کرد و گفت:

به نظرم تو میتونی خستگی رو از تنم بیرون کنی!

با عصبانیت  به سمتش بر گشتم و میخاستم  بهش بگم که حوصله ندارم

که با قرار گرفتن ل//ب هاش رو لب//ام حرفم نصفه موند

نمیدونم چرا ولی خودمم دلم میخاست

دلم میخاست همراهیش کنم
بخاطر همین حرفی نزدمو  همراهیش کردم

ازم جدا شد و گفت :
دیدی خودتم میخای

ات:اره، به حرفت رسیدم واقعا خستگی از تنم در رفت

کوک:پس حالا نوبت توعه ،نوبت توعه که خستگی رو از تنم بیرون کنی

ات:نمیخای بازش کنی؟

از تو اینه بهم نگاه کرد و زی//پ لباس//مو باز کرد

بو//سی رو شو/نه هام گذاشت و...

و بعله این دو زوج عزیز ما با خوبی و خوشی باهم زندگی کردند😂

نظراتتون👼🏻👀

بچها از اونجایی که من همیشه یه رمان رو مینویسم و بعد اپ میکنم احتمالا یخورده طول بکشه و میتونید برای فیک بعدی ایده بدین✨🤍
دیدگاه ها (۸)

ادامه بدمشون؟؟؟؟

بچها اون مادر جنده اومد پاک کرد پارتو

#تنفر_تا_عشق #اد_جئون #پارت_86از واکنش مامان بابام میترسیم چ...

ادامشششش

عشق چیز خوبیه پارت ۱۴بچه ها از الان بگم که این پارت اسماته ف...

ات جان منننننن کوک اره ات خیلی ممنونم با تمام وجودم ازتون مم...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط