پارت 59
#پارت_59
آقای مافیا♟🎲
همینجور تو فکر بودم که با صدای یه نفر به خودم اومدم
_ ولی وای وای..... خانم خوشگله تو این اتاق چیکار میکنه
نفسم تو سینه حبس شد اب دهنم و قورت دادم
و به سمتش برگشتم
تف... تو... این... شانس
مگه این خاکبرسر جلسه نداشت اینجا چه میکنه
+ هه...هه هه😅 سامیار جون چطوری عشقم؟
با قدن های کوتاه به سمام حرکت کرد و گفت
_ خوبم نفسم...فقط خواستم بگم که یه خرگوش کوچولو کنجکاو حسابی خودشو به دردسر انداخته
_ چون وارد این اتاق شده
+ به خدا که من فقط یه نگاه کردم الان میخواستم برم مه تو...
_ خرگوش کوچولو ... هر کی وارد این اتاق بشه
باید یه چی بده بعدش بره
اول با شنیدن این حرفش گیج منگ داشتم
نگاهش میکردم که با گرفتن منظورش سریع ازش فاصله گرفتم گفتم
+ نه من.. من.. ام.. اماده نیستم برای اینکارا
خواستم از کنارش ردشم که با یه دست هولم داد
و باعث شد رو تخت بیوفتم
اخ ضعیفی گفتم
بدون اینکه فرصت بده به شروع کرد به سمتم
اومدن و من هی عقب میرفتم
اینقدر عقب رفتم تا سرم با تاج تخت برخورد کرد
کافی خوشملا ادامش و میخوای پیامم بدین😉
#مافیایی
#اسمات
#عاشقانه
آقای مافیا♟🎲
همینجور تو فکر بودم که با صدای یه نفر به خودم اومدم
_ ولی وای وای..... خانم خوشگله تو این اتاق چیکار میکنه
نفسم تو سینه حبس شد اب دهنم و قورت دادم
و به سمتش برگشتم
تف... تو... این... شانس
مگه این خاکبرسر جلسه نداشت اینجا چه میکنه
+ هه...هه هه😅 سامیار جون چطوری عشقم؟
با قدن های کوتاه به سمام حرکت کرد و گفت
_ خوبم نفسم...فقط خواستم بگم که یه خرگوش کوچولو کنجکاو حسابی خودشو به دردسر انداخته
_ چون وارد این اتاق شده
+ به خدا که من فقط یه نگاه کردم الان میخواستم برم مه تو...
_ خرگوش کوچولو ... هر کی وارد این اتاق بشه
باید یه چی بده بعدش بره
اول با شنیدن این حرفش گیج منگ داشتم
نگاهش میکردم که با گرفتن منظورش سریع ازش فاصله گرفتم گفتم
+ نه من.. من.. ام.. اماده نیستم برای اینکارا
خواستم از کنارش ردشم که با یه دست هولم داد
و باعث شد رو تخت بیوفتم
اخ ضعیفی گفتم
بدون اینکه فرصت بده به شروع کرد به سمتم
اومدن و من هی عقب میرفتم
اینقدر عقب رفتم تا سرم با تاج تخت برخورد کرد
کافی خوشملا ادامش و میخوای پیامم بدین😉
#مافیایی
#اسمات
#عاشقانه
۵۹۳
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.