دلبر کینه ای

دلبر کینه ای :)
P4
بابات متعجب پرسید:(شما همو میشناسید )
سری تکون دادم و لب زدم :(چه دنیای کوچیکیه )

وارد خونه شدیم و مشغول خوردن غذا شدم بعد از غذا عمو‌سئوک و بابا مشغول دیدن عکسای عمو‌ شدن وارد اتاقم شدم که جونگکوک هم همزمان وارد اتاق شد به طرفش‌برگشتم و‌جیغی کشیدم :(برو از اتاقم بیرون)

پوزخندی زد و لب زد :(اگه نرم چیکار میکنی؟!)

به صورتم نزدیک‌ شد جوری که به دیوار چسبیدم آب دهنم رو‌ صدا دار قورت دادم و لب زدم:(تو اصلا شبیه عمو سئوک‌نیستی عمو سئوک‌ خیلی مهربونه ولی تو برعکس اونی خیلی سرد و‌ خشنی )

پوزخندی زد و از صورتم فاصله گرفتم و لب زد:(خوب که چی؟!)

محکم خوردم زمین و بغض سنگینی گلوم رفت گرفت

که پوزخندی زد و و‌دستشو سمتم گرفت و لب زد:(بلند شو قبول‌دارم خیلی سرد و‌خشنم ولی سنگدل و‌‌ بی رحمم نیستم )

به کمکش‌‌بلند شدم و‌روی پاهای خودم وایستادم و لب زدم:(کتت رو چیکار کردی؟!)

لبخندی که دسته کمی از پوزخند نداشت زد لب زد:(دادم به کلفتمون بشوره )

سری تکون دادم که گوشیم زنگ خورد به گوشیم‌ خیره شد و لب زد:(جواب بده)

به سمت گوشیم حجوم بردم و‌ به صفحه نمایشش چند ثانیه ای خیره شدم و جواب دادم
دیدگاه ها (۰)

I'm sorry, it's a bitter truth, but we don't get along becau...

KOOKMIN:)

دلبر کینه ای :)P3وارد شدیم و یک صندلی انتخاب کردیم که سوآ پی...

وقتی دخترا بعد دو‌سال برمیگردن

پآرت10. دلبرک شیرین آستآد

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط