آهدیگربساست

#آه#دیگر#بس#است...

آه ، که این قدر دلم را نشکانید 
هیزم به دل سوخته ی من نرسانید 

روزی دل من مرحم زخم دلتان بود 
دیگر بس است این قدر به من سم نخورانید 

از کوی ره یار پر از گرد و غبارم 
گرد از رخ آیینه ی این دل نتکانید 

جز داغ غم هجر به قلبم شرری نیست 
از زخم زبان داغ جدیدی ننشانید 

ای کاش که بر خاک دلم جای نصیحت 
از جانب خود تخم محبت بفشانید...
دیدگاه ها (۱)

چه شد که سر نمیزنی ، به دفتر خیال من ؟جواب کوتهی بده ، به جز...

سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرمآخر از اینهمه دلگیری و غم می...

گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما رایا نه، ویرانه کنی ساخته ی د...

گفته بودم که خاطرَت را این، مردِ تنهای ایل می خواهدگفتی :" آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط