رمان جونگکوک مافیا
#رمان_جونگکوک_مافیا
part 16
ا. ت: جونگکوک تو اصلا به من توجه نمیکنی (با هاتو زدی زمین و بالحن کیوتی گفتی) دیدم جونگکوک ی ذره عینکشو اورد پایین و گفت: میخوای بهت توجه کنم
ا. ت: اصلا ولش کن میگم
جونگکوک: هوم
ا. ت: سلنا نیستش توهم ک کار داری میشه با دوستام برم بیرون؟
جونگکوک: نوچ خودتو سرگرم کن یجوری من کار دارم
با لحن کیوتی پاهامو زدم زمین پ گفتم: خوب چیکار کنم ؟
جونگکوک: ۱۰دقیقه فرست داری حاضر شی
ا. ت: واقعا میزاری با دوستام برم بیرون
جونگکوک: با خودم میریم ۹ دقیقه مونده
ا. ت: مث جت دویدم سمت اتاقم و حاضر شدم [تیپ اول ا. ت باز بود]
رفتم پایین
جونگکوک: این چ لباسیه برو سریع عوضش کن
ا. ت: اما
جونگکوک: ۵دقیقه فرست داری
اخم کیوتی کردم و رفتم لباسمو عوض کردم
(تیپشو میزارم واستون)
رفتیم و نشستیم تو ماشین و رفیتم تو ی پاساژ بزرگ ک یهو بادیگارد ارشد جونگکوک گفت: قربان خودشونن
جونگکوک: جواب نمیدی فهمیدی
باورم نمیشه ولی جونگکوک خیلی عصبانی شده بود ک دستمو گرفت ومنو برد تو یکی از مغازه ها ک لباس داشت اول فکر کردم واسه خودش لباس میگیره اما اونا همش زنونه بود
صاحب اونجا: سلام جناب خوش اومدین
جونگکوک؛: ممنون خب ا. ت هر لباسی دوس داری ور دار
ا. ت: خب من این لباسو میخوام
جونگکوک: همین یدونه؟
ا. ت: ارع
جونگکوک: هر لباسی ک جدید اوردی رو برامون بزار {واسه ماهم بخر😂😭}
بعد از خرید رفتیم...
ادامه 7لایک
part 16
ا. ت: جونگکوک تو اصلا به من توجه نمیکنی (با هاتو زدی زمین و بالحن کیوتی گفتی) دیدم جونگکوک ی ذره عینکشو اورد پایین و گفت: میخوای بهت توجه کنم
ا. ت: اصلا ولش کن میگم
جونگکوک: هوم
ا. ت: سلنا نیستش توهم ک کار داری میشه با دوستام برم بیرون؟
جونگکوک: نوچ خودتو سرگرم کن یجوری من کار دارم
با لحن کیوتی پاهامو زدم زمین پ گفتم: خوب چیکار کنم ؟
جونگکوک: ۱۰دقیقه فرست داری حاضر شی
ا. ت: واقعا میزاری با دوستام برم بیرون
جونگکوک: با خودم میریم ۹ دقیقه مونده
ا. ت: مث جت دویدم سمت اتاقم و حاضر شدم [تیپ اول ا. ت باز بود]
رفتم پایین
جونگکوک: این چ لباسیه برو سریع عوضش کن
ا. ت: اما
جونگکوک: ۵دقیقه فرست داری
اخم کیوتی کردم و رفتم لباسمو عوض کردم
(تیپشو میزارم واستون)
رفتیم و نشستیم تو ماشین و رفیتم تو ی پاساژ بزرگ ک یهو بادیگارد ارشد جونگکوک گفت: قربان خودشونن
جونگکوک: جواب نمیدی فهمیدی
باورم نمیشه ولی جونگکوک خیلی عصبانی شده بود ک دستمو گرفت ومنو برد تو یکی از مغازه ها ک لباس داشت اول فکر کردم واسه خودش لباس میگیره اما اونا همش زنونه بود
صاحب اونجا: سلام جناب خوش اومدین
جونگکوک؛: ممنون خب ا. ت هر لباسی دوس داری ور دار
ا. ت: خب من این لباسو میخوام
جونگکوک: همین یدونه؟
ا. ت: ارع
جونگکوک: هر لباسی ک جدید اوردی رو برامون بزار {واسه ماهم بخر😂😭}
بعد از خرید رفتیم...
ادامه 7لایک
۸.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.