p

p.2
به گوشیش نگاهی کرد...
به کامنت های هیتی که به خاطر امروز خورده بود...
حرف های دروغی که براش ساختند...
هیچکس غیر از ا.ت و صاحب کامنت نمیدونست...

ا.ت پاهایش را بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن
با گریه هایش آرایش به هم ریخته شد
و اینکه هیچ کاری نمی‌تواند بکند دیوانه‌اش کرده بود...
نگاهی دوباره به گوشی کرد
پیامی ناشناس..

..: ا.ت حالت خوبه؟ به خاطر من بود؟
میشه حرف بزنیم؟

چشمان ا.ت کمی بازتر شد و کمی شکه زده شد دستانش روی تایپ معلق ماندند...
و شروع کرد به نوشتن..

ا.ت: میشه برگردیم؟... دوست دارم..

پیامش را پاک کرد و دوباره نوشت..

ا.ت: جونگکوک؟ خودتی؟

سریع پیامکی ارسال شد..

جونگکوک: درسته خودمم ا.ت واقعا معذرت می‌خوام نمی‌خواستم اینجوری بشه فقط..

ا.ت: فقط چی؟

جونگکوک کمی مکث کرد و دوباره تایپ کرد..

جونگکوک: فقط دلم.. زیادی برات تنگ شده

ا.ت: واقعا؟

جونگکوک که احساس کرد الان وقتشه شروع کرد به نوشتن تند تند تایپ کردن که احساساتش را توصیف کند ولی..
ولی با یک پیام ا.ت دستش روی صفحهتایپ معلق مانده و دیگر چیزی ننوشت

ا.ت: می‌دونی که نمیتونم حتی ببینمت مگه نه؟
_________________________
شرایط:۱۵ لایک و ۱۵ کامنت
میدونین که من از همتون لجباز ترم شرایطا نرسه نمیذارم
دیدگاه ها (۱۹)

P.3فردا بعد آن روز ا.ت برای امضا طرحی هایش رفتدر آن صف به آن...

اگه دوباره فیک بنویسم حمایت میکنین؟؟

آرایش زندگی...Yuna....از جونگکوک P.1دوباره موقع پخش رسید..ذو...

و جایی برا دردودل بریز بیرون خودتو عروسک

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط