پرده سوم وقتی واحد مشاوره کلانتری به مصالحه بین زن و شوه
پرده سوم: وقتی واحد مشاوره کلانتری به مصالحه بین زن و شوهر منجر میشود
افسر پیگرد کلانتری ۱۲۷ نارمک بودم، سالهای گذشته؛ در حال رسیدگی به پرونده ای در اتاق کارم در کلانتری بودم که صدای گریه جانسوز پسر بچهای توجهم را جلب کرد.به سالن که آمدم پسر بچه ای را دیدم که دستانش را دور گردن مادرش حلقه کرده بود. هر چه مرد بچه را می کشید بچه مقاومت میکرد. صحنه جانسوز بود.
جلو رفتم. متوجه شدم که پدر بچه است که میخواهد بچه را بگیرد.
قضیه را پرسیدم. زن و مرد طلاق گرفته بودند و کلانتری محل قرارشان برای تحویل بچه بود. چهارشنبه، پدر بچه را آورده بود و تحویل مادر داده بود و پنج شنبه شب باید مادر بچه را تحویل میداد اما بچه انگار نمی خواست از مادر جدا شود صحنه بسیار تلخی بود همه کسانی که آن لحظه در کلانتری بودند با دیدن این صحنه متأثر شدند.
جلو رفتم زن و مرد را آرام کردم. اجازه دادم تا بچه هم آرام شود. سپس شروع کردم به گفتوگو با زن و مرد، آن هم دوستانه نه اینکه بخواهم نصیحتی کنم.
طلاق گرفته بودند خودشان گفتند؛ آن هم سر لج و لجبازی تا آنجا که مادر حق حضانت فرزندش را هم به مرد داده بود اما حالا دیگر دلش پیش پسرش بود و نمیتوانست جدا شود.
با زن و مرد صحبت کردم. قرار گفتگو گذاشتم. یک جلسه، دو جلسه، چند جلسه تا آنجا که خودشان برای مشاوره به واحد مشاوره و مددکاری کلانتری مراجعه کردند و بعد از چند جلسه خوشبختانه دوباره به هم رجوع کرده و ازدواج کردند؛ جالب است که تا همین یکی دو سال پیش هم مادر همان پسربچه با من تماس تلفنی داشت و برای اینکه باعث شده بودم زندگیشان دوباره به هم گره بخورد از من تشکر می کرد.
#پلیس_زن
ادامه دارد
افسر پیگرد کلانتری ۱۲۷ نارمک بودم، سالهای گذشته؛ در حال رسیدگی به پرونده ای در اتاق کارم در کلانتری بودم که صدای گریه جانسوز پسر بچهای توجهم را جلب کرد.به سالن که آمدم پسر بچه ای را دیدم که دستانش را دور گردن مادرش حلقه کرده بود. هر چه مرد بچه را می کشید بچه مقاومت میکرد. صحنه جانسوز بود.
جلو رفتم. متوجه شدم که پدر بچه است که میخواهد بچه را بگیرد.
قضیه را پرسیدم. زن و مرد طلاق گرفته بودند و کلانتری محل قرارشان برای تحویل بچه بود. چهارشنبه، پدر بچه را آورده بود و تحویل مادر داده بود و پنج شنبه شب باید مادر بچه را تحویل میداد اما بچه انگار نمی خواست از مادر جدا شود صحنه بسیار تلخی بود همه کسانی که آن لحظه در کلانتری بودند با دیدن این صحنه متأثر شدند.
جلو رفتم زن و مرد را آرام کردم. اجازه دادم تا بچه هم آرام شود. سپس شروع کردم به گفتوگو با زن و مرد، آن هم دوستانه نه اینکه بخواهم نصیحتی کنم.
طلاق گرفته بودند خودشان گفتند؛ آن هم سر لج و لجبازی تا آنجا که مادر حق حضانت فرزندش را هم به مرد داده بود اما حالا دیگر دلش پیش پسرش بود و نمیتوانست جدا شود.
با زن و مرد صحبت کردم. قرار گفتگو گذاشتم. یک جلسه، دو جلسه، چند جلسه تا آنجا که خودشان برای مشاوره به واحد مشاوره و مددکاری کلانتری مراجعه کردند و بعد از چند جلسه خوشبختانه دوباره به هم رجوع کرده و ازدواج کردند؛ جالب است که تا همین یکی دو سال پیش هم مادر همان پسربچه با من تماس تلفنی داشت و برای اینکه باعث شده بودم زندگیشان دوباره به هم گره بخورد از من تشکر می کرد.
#پلیس_زن
ادامه دارد
- ۲.۶k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط