دیروز صدای داد و قال همسایه بغلیمون

دیروز ، صِدایِ داد و قالِ هَمسایه بَغَلی‌مونـ ،
شُده بود آفَت‌ِ گوش‌هایِ بی نَوایَم !
مَردِ هَمسایه صِدایِ دادِش رو کَرده بود غَزَل !
عینِ بُلبُل ، نَوا می‌زَد، که چی ؟!
که می‌گُفت :
"خونه بابات نَبایَد سه روز بِمونی ! "
از مَرد هِی داد و از زَن هِی خواست !
آخَرِش که صِداشون خَش بَرداشت،
خانومِ هَمسایه گُفت :
«بابا اینا از مَشهَد اومَدَن !»
مَردِ هَمسایه خیلی آروم گُفت :
"برو!
سه روز دیگه تو از ‹خونه بابات› بیا،
مَن از ‹مَریض‌خونه› ! ..."

دِلبَریِ قَشنگی بود واقعاً ... :))
میگَن این رَسمِ لوتی‌هایِ عآشقِ که وَسَطِ دَعوا
یه هَمچین نِرخی تَعیین می‌کُنن ! :)😌🦋🌱،"
























[«وَ هَر ڪَسے را دوست دارید
گاه و بے گاه بہ او یاد‌آورے ڪُنید،🙂🦋🌱»
(امـام‌باقـر؏)]



#آناهیتا 🖤
دیدگاه ها (۰)

مَن نِمیدونَم تو تَناسُخ‌هایِ بَعدی قَراره چی بِشَم ، وَلی ش...

خودِمونیما؛خوب بَلَدی! ما که اینجور دیوونه و خٌل و چِل و وال...

دانشجوها کَم‌کَم از کِنارِ بابا پَراکَنده می‌شَوَند. در حالِ...

از گِلی دیگَر مَرا شایَد پَدید آوَرده‌اند ،دَر کنارِ دیگَران...

میدونست از صدای رعد و برق وحشت می کنم. اولین آسمون غُرمبه زد...

فیک : اما من عاشقتم پارت ۳ همه ی پلیسا دورشون محاصره شدن تفن...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط