هیچ کس نمی توانست به عمق چشم هاش پی ببرد

هیچ کس نمی توانست به عمق چشم هاش پی ببرد ...
و من این را از همان اول دریافتم ...
قدم های بلند برمیداشت ,
اما جوری تربیت شده بود
که رفتارش با دیگران تفاوت داشت ...
دنیا را جدی تر از آن می دانست
که دیگران خیال می کنند ...

و من نمی دانم
آیا مادرش هم او را به اندازه ی من دوست داشت؟
آیا کسی می توانست بفهمد
که دوست داشتن او چه لذتی دارد،
و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟
آدم پر می شود ...
جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند ...
نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد،
و هیچ گاه دچار تردید نشود ...

#عباس_معروفی
دیدگاه ها (۱)

تقصیر تو نبود ...!خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،خاموش ش...

درشکه ای میخواهم ...سیاه !!!که یاد تو را با خودت ببرد .........

دل که تنگ است کجا باید رفت؟!#فریدون_مشیری

چند سال پیش یه روز داداش بزرگماومد و گفت عاشق شده ...!میگفت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط