پائیز را خیلی دوست داشتم خیلی بیشتر از خیلی
پائیز را خیلی دوست داشتم خیلی بیشتر از خیلی
این اتفاق جدیدی بود تا پارسال خیلی برام فرقی نمیکرد پائیزِ یا بهار
از وقتی که تو پا توی زندگیم گزاشتی
از همان روزی که سوار اتوبوس شدم ،جا نبود به ناچار سرپا استادم
از همون روزی که تو روبه روم ایستادی و نگاهت توی نگاهم قفل شد
از همون روزی که گونه هایم رنگ گرفت و سرم را پایین انداختم،
به مقصد رسیدم و به سرعت پیاده شدم نمیدانستم از چی دارم فرار میکنم و امان از فردای ان روز که به عشق دوباره دیدنت به همان ایستگاه امدم و تو را دیدم با ان پیراهن چهار خانه ات زیادی دلبری میکردی.
همچی از همان جا شروع شد.
قدم زدن های زیر باران...
باقالی و لبو خوردن های داغ داغ...
کافه رفتن های گاه و بی گاه....
از از پارسال تا حال پاییز برای من خاص شده است
و تمام این خاص بودن ها بسته به وجود توست
این اتفاق جدیدی بود تا پارسال خیلی برام فرقی نمیکرد پائیزِ یا بهار
از وقتی که تو پا توی زندگیم گزاشتی
از همان روزی که سوار اتوبوس شدم ،جا نبود به ناچار سرپا استادم
از همون روزی که تو روبه روم ایستادی و نگاهت توی نگاهم قفل شد
از همون روزی که گونه هایم رنگ گرفت و سرم را پایین انداختم،
به مقصد رسیدم و به سرعت پیاده شدم نمیدانستم از چی دارم فرار میکنم و امان از فردای ان روز که به عشق دوباره دیدنت به همان ایستگاه امدم و تو را دیدم با ان پیراهن چهار خانه ات زیادی دلبری میکردی.
همچی از همان جا شروع شد.
قدم زدن های زیر باران...
باقالی و لبو خوردن های داغ داغ...
کافه رفتن های گاه و بی گاه....
از از پارسال تا حال پاییز برای من خاص شده است
و تمام این خاص بودن ها بسته به وجود توست
۱.۵k
۰۸ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.