پارت اخر
پارت اخر
وقتی به بیمارستان رسیدن ایورا رو بردن اتاق عمل و بقیه منتظر موندن چون ایورا سرطان هم که داشت خیلی براش بد بود و همه نگران بودن
اما:شوگا نکنه اتفاقی براش بیوفته(نگران)
شوگا:نه عزیزم نگران نباش
انا:نگران نباش ایورا دختر قوی ای هست چیزیش نمیشه
جنی:تو خودتم زایمان کردی هیچی نمیشه نگران نباش
نامجون:چیزی میخورد برم بگیرم بیارم
اما: نه ممنون
همه:نه چیزی نمیخواد
حدود ۳ساعت در اتاق عمل منتظر دکتر بودن که یدفعه دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
ووسوک:دکتر چیشد حالش خوبه(نگران)
دکتر:نگران نباشید حال هردو خوبه یه دختر خوشگل دارید تبریک میگم
اما:ممنون دکتر
دکتر:خواهش میکنم
انا:میتونیم ببینیمش
دکتر:بله ولی فقط باید صبر کن بهوش بیان و الان منتقل شون میکنیم بخش و اونموقع میتونید راحت ملاقاتش کنید
ووسوک:خیلی ممنون
و دکتر سری تکون و داد و از اون محل خارج شد
اما:اخیش
ووسوک:خب بچه ها بریم ببینیمشون(خوشحال)
اما:اره اره بیا زودتر بریم
شوگا:خب بریم
..................
وارد اتاق ایورا شدن و ایورا هم داشت بهوش میومد
ووسوک:حالت خوبه عزیزم
ایورا:اره خوبم عشقم
اما :ماهم اینجا هستیما
انا:بزارشون اونا جوون هستن بزار عشق و عاشقی کنن
اما:بکنن ولی الان نه من اینجام والا
همه:*خنده*
*پرش زمانی به عمارت*
اما:بچه ها خیلی خوشحالم
ایورا:برای چی
اما:برای اینکه هم تو پیش عشقت هستی هم دشمنارو شکست دادیم و الان همه دور هم جمعیم و خوشحالیم
سوک کیونگ:حق با اماست طی این چند سال چقدر سخت گذشت بهمون
میتسو:اره واقعا
شوگا:ولی خب ما باهمه سختیاش جنگیدیم این خوبه
نامجون:دقیقا
تهیونگ:ولی خوش گذشتا از این روابط و دشمنی هم تونستیم بستگان گمشده رو پیدا کنیم هم تونستیم یه خانواده شاد بسازیم
جونگکوک:دقیقا موافقم
جیمین:خب ولی خیلی روزای سختی هم داشتیم
لوکا:ولی آخرش پایان خوشی داشت
اما: اهوم ممنون ازهمه که تا اخرش پشت هم بودیم و هم و تنها نگذاشتیم خوشحالم از پسش براومدیم
و تا اخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن و همیشه خوشحال بودن و میخندیدن ایورا مشکل سرطانش خوب شد و با ووسوک ازدواج کرد و دراینده صاحب یه دختر دیگه هم شدن و همه باهم تبدیل به یه خانواده خوشحال و موفق شدن
پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️😘
وقتی به بیمارستان رسیدن ایورا رو بردن اتاق عمل و بقیه منتظر موندن چون ایورا سرطان هم که داشت خیلی براش بد بود و همه نگران بودن
اما:شوگا نکنه اتفاقی براش بیوفته(نگران)
شوگا:نه عزیزم نگران نباش
انا:نگران نباش ایورا دختر قوی ای هست چیزیش نمیشه
جنی:تو خودتم زایمان کردی هیچی نمیشه نگران نباش
نامجون:چیزی میخورد برم بگیرم بیارم
اما: نه ممنون
همه:نه چیزی نمیخواد
حدود ۳ساعت در اتاق عمل منتظر دکتر بودن که یدفعه دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
ووسوک:دکتر چیشد حالش خوبه(نگران)
دکتر:نگران نباشید حال هردو خوبه یه دختر خوشگل دارید تبریک میگم
اما:ممنون دکتر
دکتر:خواهش میکنم
انا:میتونیم ببینیمش
دکتر:بله ولی فقط باید صبر کن بهوش بیان و الان منتقل شون میکنیم بخش و اونموقع میتونید راحت ملاقاتش کنید
ووسوک:خیلی ممنون
و دکتر سری تکون و داد و از اون محل خارج شد
اما:اخیش
ووسوک:خب بچه ها بریم ببینیمشون(خوشحال)
اما:اره اره بیا زودتر بریم
شوگا:خب بریم
..................
وارد اتاق ایورا شدن و ایورا هم داشت بهوش میومد
ووسوک:حالت خوبه عزیزم
ایورا:اره خوبم عشقم
اما :ماهم اینجا هستیما
انا:بزارشون اونا جوون هستن بزار عشق و عاشقی کنن
اما:بکنن ولی الان نه من اینجام والا
همه:*خنده*
*پرش زمانی به عمارت*
اما:بچه ها خیلی خوشحالم
ایورا:برای چی
اما:برای اینکه هم تو پیش عشقت هستی هم دشمنارو شکست دادیم و الان همه دور هم جمعیم و خوشحالیم
سوک کیونگ:حق با اماست طی این چند سال چقدر سخت گذشت بهمون
میتسو:اره واقعا
شوگا:ولی خب ما باهمه سختیاش جنگیدیم این خوبه
نامجون:دقیقا
تهیونگ:ولی خوش گذشتا از این روابط و دشمنی هم تونستیم بستگان گمشده رو پیدا کنیم هم تونستیم یه خانواده شاد بسازیم
جونگکوک:دقیقا موافقم
جیمین:خب ولی خیلی روزای سختی هم داشتیم
لوکا:ولی آخرش پایان خوشی داشت
اما: اهوم ممنون ازهمه که تا اخرش پشت هم بودیم و هم و تنها نگذاشتیم خوشحالم از پسش براومدیم
و تا اخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن و همیشه خوشحال بودن و میخندیدن ایورا مشکل سرطانش خوب شد و با ووسوک ازدواج کرد و دراینده صاحب یه دختر دیگه هم شدن و همه باهم تبدیل به یه خانواده خوشحال و موفق شدن
پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️😘
۲.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.