به سلامتی عشق...
در ایتاکا زنی بود
که هر شب آرام آرام میگریست
درمانده، در اتاق بغلی
عاشق اش شدم
زیر ملافهی برف
که بر همهی بامهای شهر نشسته بود
و افسردگیهای تاریک را میانباشت.
فردا صبح
در کافهی مُتل
چهرههای از پیشآمادهی همهی زنان را مطالعه کردم
آیا او زن موطلایی میانسالی بود
که پیشخدمت را دست میانداخت؟
یا دختر سبزهی جوانی که
فنجانش را عین نان بالا میداد؟
آه عشق! هرکه باشی
شهامتات همراه من است
در شهرهای سرد بسیار
پس از خیانت ایتاکا.
هر وقت قهوهای سفارش میدهم
در مکانهای ناشناس
هنوز میگویم، به سلامتی تو!
#لئوناردو_ناتان
#ترجمه: #محسن_عمادی
#نورااا_سادات
#کافه_هنر
#کافه_عشق
#کافه_زندگی
که هر شب آرام آرام میگریست
درمانده، در اتاق بغلی
عاشق اش شدم
زیر ملافهی برف
که بر همهی بامهای شهر نشسته بود
و افسردگیهای تاریک را میانباشت.
فردا صبح
در کافهی مُتل
چهرههای از پیشآمادهی همهی زنان را مطالعه کردم
آیا او زن موطلایی میانسالی بود
که پیشخدمت را دست میانداخت؟
یا دختر سبزهی جوانی که
فنجانش را عین نان بالا میداد؟
آه عشق! هرکه باشی
شهامتات همراه من است
در شهرهای سرد بسیار
پس از خیانت ایتاکا.
هر وقت قهوهای سفارش میدهم
در مکانهای ناشناس
هنوز میگویم، به سلامتی تو!
#لئوناردو_ناتان
#ترجمه: #محسن_عمادی
#نورااا_سادات
#کافه_هنر
#کافه_عشق
#کافه_زندگی
۵۱.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.