غریبانه پارت²⁴
غریبانه پارت²⁴
&عزیزم کی بود
_دوست صمیمیم بود واسه جشن ازدواجمون دعوتش کردم
&اهام عالیه
&روبی؟
_بله
&هیچی پرنسسم فقط خواستم صدات کنم
بعد از رفتنش سر کار من تو خونه تنها بودمو داشتم به لوکاس فکر میکردم
_ینی الان کجاس و چیکار میکنه
ازدواج کرده ؟
مرده؟
زندانه؟
هوووف وللش برم یه چیزی بخورم
&روبی
روبی خانوم
_بلع
برگشتی
&ارع فقط دارم از گشنگی میمیرم
_اوهوم منم
یچیزی خوردیمو رفتیم تو رخت خواب
&راسی جشن عروسیمون واسه کی باشه؟
_همم نمیدونم من این هفته پریود میشم نمیشه هفته بعد
&هوووف خوب که گفتی وگرنه به دوستام میخواستم بگم جشن عروسیمه
_بخوابیم
&شب خوش
صبح روز بعد
وقتی که مارتی رفت سر کار تلفنم زنگ خورد یه شماره ناشناس بود:
_الو
بفرمایید
@ناشناس:خ..خوبی
_شما
@گفتم خوبی
_...(قطع کرد)
مردم بیکارن هی مزاحم میشن
بهش توجه نکردم و رفتم صبونه خوردم
اماده شدم و رفتم خرید
_وایییی چه لباس خوشگلی قلبم اکلیلی شد
باید بخرمش
کلی خرید کردمو برگشتم خونه
_فاککک پریود شدم
رفتم کارای لازم رو انجام دادم و خودمو ترتمیز کردم و برگشتم دیدم که.....
_نهههههه مارتییییی
چت شده عزیزم حالت خوبه
&کون لقت پسره فاکبو
_میگم چرا سرو صورتت خونیههه
&شیشه خورد کردن تو صورتم
_کیی
&عمت بود چمیدونم
_چرا اینطوری حرف میزنی
ول کن بابا
این باند ها کجان هاننن
&تو دراور اتاقم
رفتم باند اوردم و دستاشو و سرشو باند پیچی کردم
_یکم دیگع خوب میشه نگران نباش
&اوکی
_پاشو بریم بالا یکم استراحت کن
&نمیتونم
_پاشو بهت کمک میکنم
بردمش بالا استراحت کرد حدودا²ساعت دیگ بلند شد
&روبییی
پایین بودم فوری رفتم بالا ببینم چش شده
_جانم
&تشنمه
_رو میزت اب هست چرامنو صدا کردی؟
&دلم خواست
_هووف من میرم پایین حالت بهتر شد بیا
&اوکی
²هفته بعد..
امروز روز ازدواجمه خیلی خوشحالم و امیدوارم که انتخاب خوبی کرده باشم
رفتم مزون و لباسم رو گرفتم و رفتم اتاق میکاپ یه میکاپ لایت جذاب برام انجام دادن عالی بود همه چی
مارتی اومد دنبالم و رفتیم کلیسا
باهم دیگه احد بستیم که تا اخر عمرمون کنار هم زندگی کنیم و دیوانه وار همدیگه رو دوست داشته باشیم همونجا دوستام و بقیه اعضا داشتن خوشحالی میکردن که..
+روبی روبی
_چته مدی چیه
+لوکاس لوکاس بیرونه کلیسا هستش
&عزیزم کی بود
_دوست صمیمیم بود واسه جشن ازدواجمون دعوتش کردم
&اهام عالیه
&روبی؟
_بله
&هیچی پرنسسم فقط خواستم صدات کنم
بعد از رفتنش سر کار من تو خونه تنها بودمو داشتم به لوکاس فکر میکردم
_ینی الان کجاس و چیکار میکنه
ازدواج کرده ؟
مرده؟
زندانه؟
هوووف وللش برم یه چیزی بخورم
&روبی
روبی خانوم
_بلع
برگشتی
&ارع فقط دارم از گشنگی میمیرم
_اوهوم منم
یچیزی خوردیمو رفتیم تو رخت خواب
&راسی جشن عروسیمون واسه کی باشه؟
_همم نمیدونم من این هفته پریود میشم نمیشه هفته بعد
&هوووف خوب که گفتی وگرنه به دوستام میخواستم بگم جشن عروسیمه
_بخوابیم
&شب خوش
صبح روز بعد
وقتی که مارتی رفت سر کار تلفنم زنگ خورد یه شماره ناشناس بود:
_الو
بفرمایید
@ناشناس:خ..خوبی
_شما
@گفتم خوبی
_...(قطع کرد)
مردم بیکارن هی مزاحم میشن
بهش توجه نکردم و رفتم صبونه خوردم
اماده شدم و رفتم خرید
_وایییی چه لباس خوشگلی قلبم اکلیلی شد
باید بخرمش
کلی خرید کردمو برگشتم خونه
_فاککک پریود شدم
رفتم کارای لازم رو انجام دادم و خودمو ترتمیز کردم و برگشتم دیدم که.....
_نهههههه مارتییییی
چت شده عزیزم حالت خوبه
&کون لقت پسره فاکبو
_میگم چرا سرو صورتت خونیههه
&شیشه خورد کردن تو صورتم
_کیی
&عمت بود چمیدونم
_چرا اینطوری حرف میزنی
ول کن بابا
این باند ها کجان هاننن
&تو دراور اتاقم
رفتم باند اوردم و دستاشو و سرشو باند پیچی کردم
_یکم دیگع خوب میشه نگران نباش
&اوکی
_پاشو بریم بالا یکم استراحت کن
&نمیتونم
_پاشو بهت کمک میکنم
بردمش بالا استراحت کرد حدودا²ساعت دیگ بلند شد
&روبییی
پایین بودم فوری رفتم بالا ببینم چش شده
_جانم
&تشنمه
_رو میزت اب هست چرامنو صدا کردی؟
&دلم خواست
_هووف من میرم پایین حالت بهتر شد بیا
&اوکی
²هفته بعد..
امروز روز ازدواجمه خیلی خوشحالم و امیدوارم که انتخاب خوبی کرده باشم
رفتم مزون و لباسم رو گرفتم و رفتم اتاق میکاپ یه میکاپ لایت جذاب برام انجام دادن عالی بود همه چی
مارتی اومد دنبالم و رفتیم کلیسا
باهم دیگه احد بستیم که تا اخر عمرمون کنار هم زندگی کنیم و دیوانه وار همدیگه رو دوست داشته باشیم همونجا دوستام و بقیه اعضا داشتن خوشحالی میکردن که..
+روبی روبی
_چته مدی چیه
+لوکاس لوکاس بیرونه کلیسا هستش
۵.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.