چندپارتی از تهیونگ
چندپارتیازتهیونگ
شاتچهارم
تهیونگویو
وات؟الان خودش گف برم پیشش؟جون بابا بزار برم اماده بشم.
³مینبعد
خب بزار برم در بزنم
تق تق
ات ـ بلهه..سلام تهیونگ بیا تو
تهیونگ ـ باشه،وای ات خونت چقدر قشنگه
ات ـ حیح ممنون،بیا بریم اتاقم ادامه ی سریالو ببینیم.
تهیونگ ـ اخه من تا قسمت دوم..
ات ـ ی سریال دیگه هست میخام اونو ببینم، بدو بیا دیگههه.
تهیونگ ـ اومدم.
اتویو
هفت فراری جذاب بنظر میاد،بزار همینو ببینیم.
ات ـ بیا تو بشین من برم خوراکی بیارم.
تهیونگ ـ اوکی، کمک خاستی صدام کن.
ات ـ باشه.
(ات رفت آشپزخونه)
ات ـ بزار اب پرتقالمم بردارم.
لیوانم بردارم
بپبمبمپیپیب(زد لیوان افتاد شکست)
ات ـ یا حضرت فیللل
تهیونگ ـ چیشد؟ خوبی؟؟
ات ـ اره خوبم ولی لیوان پکید*خنده*
تهیونگ ـ این اشکال نداره،بیا بیرون از اشپرخونه من تمیزش میکنم.
ات ـ نچ،خودم زدم افتاد خودمم جمعش میکنم.
تهیونگ ـ پس مواظب باش
ات ـ اوکی.
★⁵مین بعد★
ات ـ تهیوونگگ در اتاقو وا کن دستم پره
تهیونگ ـ عه اومدی؟
ات ـ نه رفتم،بیا فیلمو ببینیم صب شد.
(بعد فیلم)
ات ـ خااپفف(بچه خابش برد😂)
تهیونگ ـ کیوت😂
تهیونگویو
ات خیلی کیوت خابیده بود،گونشو ب ارومی بوسیدم(قضیه ناموسی شد،بیاین ولشون کنیم😂)
ات ـ هووممم بشه ی خودمههه بشه ی مامانشش..ههه یاخدا این چ خابی بودد، عه سلام تهیونگ خوبی؟
تهیونگ ـ سلام*خنده*اره خوبم توخوبی؟
ات ـ اره،پاشو بریم صبحانه بخوریم.
تهیونگ ـ نه من دیگه میرم..
ات ـ عه راس میگی مامان بابات نگرانت میشن
تهیونگ ـ من خونم از پدرو مادرم جداس😂
ات ـ خو برای چی بری،میموندی دیگه!
تهیونگ ـ اخه سگم گشنه میمونه.
ات ـ مگه سگ داریی*ذوق*
تهیونگ ـ اره..
ات ـ من بعدا باید بیام ببینمشش
تهیونگ ـ میخای الان بیای؟
ات ـ میشه؟
تهیونگ ـ معلومه که میشه! لباستو عوض کن بریم.
ات ـ اخجونن(دوید توی اتاق)
تهیونگ ـ(خنده)
۵ ماه بعد(تو این چند ماه اتفاق زیادی نیوفتاد)
ـــــــ
نظرتونو بگین✧
شاتچهارم
تهیونگویو
وات؟الان خودش گف برم پیشش؟جون بابا بزار برم اماده بشم.
³مینبعد
خب بزار برم در بزنم
تق تق
ات ـ بلهه..سلام تهیونگ بیا تو
تهیونگ ـ باشه،وای ات خونت چقدر قشنگه
ات ـ حیح ممنون،بیا بریم اتاقم ادامه ی سریالو ببینیم.
تهیونگ ـ اخه من تا قسمت دوم..
ات ـ ی سریال دیگه هست میخام اونو ببینم، بدو بیا دیگههه.
تهیونگ ـ اومدم.
اتویو
هفت فراری جذاب بنظر میاد،بزار همینو ببینیم.
ات ـ بیا تو بشین من برم خوراکی بیارم.
تهیونگ ـ اوکی، کمک خاستی صدام کن.
ات ـ باشه.
(ات رفت آشپزخونه)
ات ـ بزار اب پرتقالمم بردارم.
لیوانم بردارم
بپبمبمپیپیب(زد لیوان افتاد شکست)
ات ـ یا حضرت فیللل
تهیونگ ـ چیشد؟ خوبی؟؟
ات ـ اره خوبم ولی لیوان پکید*خنده*
تهیونگ ـ این اشکال نداره،بیا بیرون از اشپرخونه من تمیزش میکنم.
ات ـ نچ،خودم زدم افتاد خودمم جمعش میکنم.
تهیونگ ـ پس مواظب باش
ات ـ اوکی.
★⁵مین بعد★
ات ـ تهیوونگگ در اتاقو وا کن دستم پره
تهیونگ ـ عه اومدی؟
ات ـ نه رفتم،بیا فیلمو ببینیم صب شد.
(بعد فیلم)
ات ـ خااپفف(بچه خابش برد😂)
تهیونگ ـ کیوت😂
تهیونگویو
ات خیلی کیوت خابیده بود،گونشو ب ارومی بوسیدم(قضیه ناموسی شد،بیاین ولشون کنیم😂)
ات ـ هووممم بشه ی خودمههه بشه ی مامانشش..ههه یاخدا این چ خابی بودد، عه سلام تهیونگ خوبی؟
تهیونگ ـ سلام*خنده*اره خوبم توخوبی؟
ات ـ اره،پاشو بریم صبحانه بخوریم.
تهیونگ ـ نه من دیگه میرم..
ات ـ عه راس میگی مامان بابات نگرانت میشن
تهیونگ ـ من خونم از پدرو مادرم جداس😂
ات ـ خو برای چی بری،میموندی دیگه!
تهیونگ ـ اخه سگم گشنه میمونه.
ات ـ مگه سگ داریی*ذوق*
تهیونگ ـ اره..
ات ـ من بعدا باید بیام ببینمشش
تهیونگ ـ میخای الان بیای؟
ات ـ میشه؟
تهیونگ ـ معلومه که میشه! لباستو عوض کن بریم.
ات ـ اخجونن(دوید توی اتاق)
تهیونگ ـ(خنده)
۵ ماه بعد(تو این چند ماه اتفاق زیادی نیوفتاد)
ـــــــ
نظرتونو بگین✧
۱۷.۵k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.