صبح امروز کسی گفت به من

صبح امروز کسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی ...
گفتمش در پاسخ :
تو چقدر حساسی ...
تن من گر تنهاست...
دل من با دلهاست...
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم...
دردشان دردل من ...
قلبشان منزل من…...
صافی آب مرا یادتو انداخت...رفیق...
تو دلت سبز...
لبت سرخ...
چراغت روشن...
چرخ روزیت همیشه چرخان...
نفست داغ...
تنت گرم...
دعایت با من...

"سهراب سپهری"
دیدگاه ها (۳)

گفتی: سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نک...

انگار من پشت میزِ کافه‌ایدر حال خواندن شعری بوده‌امو تو در آ...

بار آخر من ورق را با دلم بر میزنمبار آخر حکم کناما نه بی دل....

صداکن مرا،صدای توخوب است.صدای توسبزینه ی آن گیاه عجیبی است،ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط