ستاره روشن

ستاره روشن: ۴
صبح*
شوگا ویو"
صبح زود بیدار شدم باید میرفتم برای خرید اسلحه صورتمو چرخوندم و با قیافه فوق کیوت ات مواجه شدم اون خیلی کیوت و نانازه دیگه قشنگ مطمئنم که عاشقش شدم
دیگه اگه بمیرم هم نمیزارم ناراحت شه یه بوسه سطحی روی لباش گذاشتم لباسمو پوشیدم و عطر تلخمو زدم و رفتم
ات ویو"
بیدار شدم و دیدم شوگا نیست حتما رفته سر کار بلند شدم و رفتم کارای لازم رو انجام دادم ک رفتم پایین تا به کارا برسم
شوگا"داشتم برای خرید اسلحه معامله می‌کردم یه دست بازی میکردیم اگه من می‌بردم که به چمدون اسلحه و اگه اون یارو برد ۱۰۰ میلیون وون بهش میدادم یه دست بازی کردیم و اون مردیکه عوضی با تقلب برد منم چون اعصابم بهم ریخت به گلوله خالی کردم تو مغزش و رفتم اتاق کارگاهم تا یه سری از کار هارو انجام بدم تا کار ها تموم شه شب شد و راه افتادم به سمت خونه وقتی که رسیدم دیدم ات از پله ها داره میاد پایین
ات: سلام عشقم خسته نباشی
شوگا: سلام بیبی گرلم
و شروع کردم به بوسیدن لباش بعد از ۳ مین از هم جدا شدیم و بغلش کردم و سرمو توی گردنش فرو کردم و عطرشو وارد ریه هام کردم و گفتم: اخیششش خستگی از تنم رفت
ات: خنده که یهووووووو.......