ستاره روشن
ستاره روشن:۵
ات: (خنده) شما خوردی
شوگا: آره عشقم تو شرکت یه چیز خوردم
ات: خب فکر کنم خسته ای بهتره بریم بخوابیم
شوگا: صدرصد بریم
ات: بریم
رفتیم بالا شوگا لباس هاشو عوض کرد و رفتیم روی تخت و دراز کشیدیم
شوگا: اخییششش....میگم ات نظرت چیه ازدواج کنیم ها
ات:هاا...اممم نمیدونم
که یهو روم خیمه زد و گفت:چیه نکنه دوسم نداری هوم....
ات: نه نه نه من خیلی دوست دارم اینو خودتم میدونی
شوگا: پس چرا قبول نمیکنی
ات: من که هنوز جواب اخرمو ندادم
شوگا: خب بگو دیگهه
ات: خب این چه سوالیه میپرسی دیوونه معلومه که قبول میکنم
شوگا: جدییییییی ( با ذوق )
ات: اره( با ذوق)
که محکم لباشو کبود به لبام و محکم مک میزد و میخورد و من هم همراهی میکردم اینقدر لبامو مک زد که کبوده کبود شد ازم جدا شد و گفت: پس فردا عر سی رو میگیریم
فردا می ریم خریدصبح*
شوگا: بیدار شدم و دیدم ات خیلی کیوت خوابیده یادم افتاد که باید بریم خرید گفتم: ات...اتم.....پرنسسم......بیبی...عشقم پاشو باید برین خرید عروسی تا اینو گفتم سریع بلند شد و هول شد ات: وایی...حالا چیکار کنیم الان دیر میشه اگه جایی باز نباشه چی...
همینطور داشت حرف میزد و استرس داشت که دیدم اینطوری نمیشه سرشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش و آروم مک میزدم
و جدا شدم گفتم: عشقم آروم باش آماده شو بریم ات: اهوممم....باشه
ات: (خنده) شما خوردی
شوگا: آره عشقم تو شرکت یه چیز خوردم
ات: خب فکر کنم خسته ای بهتره بریم بخوابیم
شوگا: صدرصد بریم
ات: بریم
رفتیم بالا شوگا لباس هاشو عوض کرد و رفتیم روی تخت و دراز کشیدیم
شوگا: اخییششش....میگم ات نظرت چیه ازدواج کنیم ها
ات:هاا...اممم نمیدونم
که یهو روم خیمه زد و گفت:چیه نکنه دوسم نداری هوم....
ات: نه نه نه من خیلی دوست دارم اینو خودتم میدونی
شوگا: پس چرا قبول نمیکنی
ات: من که هنوز جواب اخرمو ندادم
شوگا: خب بگو دیگهه
ات: خب این چه سوالیه میپرسی دیوونه معلومه که قبول میکنم
شوگا: جدییییییی ( با ذوق )
ات: اره( با ذوق)
که محکم لباشو کبود به لبام و محکم مک میزد و میخورد و من هم همراهی میکردم اینقدر لبامو مک زد که کبوده کبود شد ازم جدا شد و گفت: پس فردا عر سی رو میگیریم
فردا می ریم خریدصبح*
شوگا: بیدار شدم و دیدم ات خیلی کیوت خوابیده یادم افتاد که باید بریم خرید گفتم: ات...اتم.....پرنسسم......بیبی...عشقم پاشو باید برین خرید عروسی تا اینو گفتم سریع بلند شد و هول شد ات: وایی...حالا چیکار کنیم الان دیر میشه اگه جایی باز نباشه چی...
همینطور داشت حرف میزد و استرس داشت که دیدم اینطوری نمیشه سرشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش و آروم مک میزدم
و جدا شدم گفتم: عشقم آروم باش آماده شو بریم ات: اهوممم....باشه
۵.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.