http://www.wisgoon.com/pin/10020457/
http://www.wisgoon.com/pin/10020457/
بوناسرا: شما از من چی میخوای؟ هر چی می خوای به من بگو، ولی کاری رو که از شما درخواست دارم انجامش بده.
دون ویتو کورلئونه (مارلون براندو): اون چیه؟
[بوناسرا بلند می شود و درخواستش را درگوش دون نجوا می کند]
دون کورلئونه: نمی تونم این کار رو بکنم.
بوناسرا: من به شما هر چیزی که بخوای می دم.
دون کورلئونه: خیلی وقته همدیگه رو می شناسیم، ولی این اولین باره که برای مشورت و برای کمک پیش من میای. یادم نمیاد آخرین باری که منو برای یه فنجون قهوه به منزلت دعوت کردی کی بود، و این درحالیه که زن من مادرخوانده تنها بچه تو بود. پس بهتره با هم رک باشیم. تو هیچ وقت دوستی منو نخواستی. شاید هم می ترسیدی مدیون من بشی.
بوناسرا: نمی خواستم توی دردسر بیفتم.
دون کورلئونه: می فهمم. تو بهشتت رو توی آمریکا پیدا کردی، شغل خوب داشتی، یه زندگی خوب داشتی. پلیس از تو حمایت می کرد دادگاه و قانون بود. پس دیگه به دوستی مثل من نیاز نداشتی. ولی، حالا پامیشی میای پیش من، و میگی: «دون کورلئونه، حق منو بگیر.» اما این درخواستت رو محترمانه مطرح نمی کنی. دوستی ات رو نشون نمیدی. تو حتی منو پدرخوانده خطاب نمی کنی. در عوض، روز عروسی دخترم به خونه من میای، و از من درخواست می کنی برای پول آدم بکشم.
بوناسرا: من از شما می خوام عدالت رو اجرا کنید.
دون کورلئونه: اما این عدالت نیست. دختر تو هنوز زنده اس.
بوناسرا: اجازه بدهید به قدری که اون (دخترم) عذاب می کشه، اون ها هم عذاب بکشن. چقدر باید به شما بپردازم؟
دون کورلئونه: بوناسرا، بوناسرا. من به تو چه کرده ام که این طور نامحترمانه با من رفتار می کنی؟ اگه مثل دوست پیش من اومده بودی، اون وقت همین امروز حق آشغال هایی که اون بلا رو سر دخترت آوردن کف دستشون می ذاشتم. و اگه یه وقت آدم شرافتمندی مثل تو دشمن پیدا می کرد، دشمنان اون دشمنان من هم می شدن. و اون وقت از تو می ترسیدن.
بوناسرا: دوستی منو بپذیر. پدرخوانده.
[دون پس از آن که بوناسرا دست وی را می بوسد]
دون کورلئونه: خوبه. یه روزی، که شاید هیچ وقت پیش نیاد، صدات می کنم تا برام کاری بکنی. ولی تا اون روز، این اجرای عدالت رو به عنوان هدیه ای در روز عروسی دخترم بپذیر.
بوناسرا: سپاسگزارم، پدرخوانده.
دون کورلئونه: خوش اومدی [بوناسرا اتاق رو ترک می کند] دنبال این کار رو بگیر، کلمنزو. افرادی را ببر که زیاد احساساتی نشن. ما آدمکش نیستیم، می خواهم همان طور که خودش خواست یه کم عذابشون بدن.
The Godfather (1972) _ Francis Ford Coppola
#دیالوگ
#دیالوگ_فیلم
#پدر_خوانده
#فرانسیس_فورد_کاپولا
#مارلون_براندو
بوناسرا: شما از من چی میخوای؟ هر چی می خوای به من بگو، ولی کاری رو که از شما درخواست دارم انجامش بده.
دون ویتو کورلئونه (مارلون براندو): اون چیه؟
[بوناسرا بلند می شود و درخواستش را درگوش دون نجوا می کند]
دون کورلئونه: نمی تونم این کار رو بکنم.
بوناسرا: من به شما هر چیزی که بخوای می دم.
دون کورلئونه: خیلی وقته همدیگه رو می شناسیم، ولی این اولین باره که برای مشورت و برای کمک پیش من میای. یادم نمیاد آخرین باری که منو برای یه فنجون قهوه به منزلت دعوت کردی کی بود، و این درحالیه که زن من مادرخوانده تنها بچه تو بود. پس بهتره با هم رک باشیم. تو هیچ وقت دوستی منو نخواستی. شاید هم می ترسیدی مدیون من بشی.
بوناسرا: نمی خواستم توی دردسر بیفتم.
دون کورلئونه: می فهمم. تو بهشتت رو توی آمریکا پیدا کردی، شغل خوب داشتی، یه زندگی خوب داشتی. پلیس از تو حمایت می کرد دادگاه و قانون بود. پس دیگه به دوستی مثل من نیاز نداشتی. ولی، حالا پامیشی میای پیش من، و میگی: «دون کورلئونه، حق منو بگیر.» اما این درخواستت رو محترمانه مطرح نمی کنی. دوستی ات رو نشون نمیدی. تو حتی منو پدرخوانده خطاب نمی کنی. در عوض، روز عروسی دخترم به خونه من میای، و از من درخواست می کنی برای پول آدم بکشم.
بوناسرا: من از شما می خوام عدالت رو اجرا کنید.
دون کورلئونه: اما این عدالت نیست. دختر تو هنوز زنده اس.
بوناسرا: اجازه بدهید به قدری که اون (دخترم) عذاب می کشه، اون ها هم عذاب بکشن. چقدر باید به شما بپردازم؟
دون کورلئونه: بوناسرا، بوناسرا. من به تو چه کرده ام که این طور نامحترمانه با من رفتار می کنی؟ اگه مثل دوست پیش من اومده بودی، اون وقت همین امروز حق آشغال هایی که اون بلا رو سر دخترت آوردن کف دستشون می ذاشتم. و اگه یه وقت آدم شرافتمندی مثل تو دشمن پیدا می کرد، دشمنان اون دشمنان من هم می شدن. و اون وقت از تو می ترسیدن.
بوناسرا: دوستی منو بپذیر. پدرخوانده.
[دون پس از آن که بوناسرا دست وی را می بوسد]
دون کورلئونه: خوبه. یه روزی، که شاید هیچ وقت پیش نیاد، صدات می کنم تا برام کاری بکنی. ولی تا اون روز، این اجرای عدالت رو به عنوان هدیه ای در روز عروسی دخترم بپذیر.
بوناسرا: سپاسگزارم، پدرخوانده.
دون کورلئونه: خوش اومدی [بوناسرا اتاق رو ترک می کند] دنبال این کار رو بگیر، کلمنزو. افرادی را ببر که زیاد احساساتی نشن. ما آدمکش نیستیم، می خواهم همان طور که خودش خواست یه کم عذابشون بدن.
The Godfather (1972) _ Francis Ford Coppola
#دیالوگ
#دیالوگ_فیلم
#پدر_خوانده
#فرانسیس_فورد_کاپولا
#مارلون_براندو
۷.۴k
۱۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.