ماه روشن من
ماه روشن من
پارت 33
ویو جیمین
داشتم یه هلیا غدا میدادم که یهو بیهوش شد و از دهنش خون رفت
-هلیااااا دکتررررر
/اقای پارک چیزی شده
-داشتم به هلیا غذا میدادم که بیهوش شد و از دهنش داره خون میره
/وای نه زود ببین اتاقم
-یا خدااا فقط زود
نشسته بودم رو تخت و فقط گریه میکردم که چی شده دیگه
/اقای پارک
-بله اقای جانگ
/خداروشکر هیچ مشکلی نبودش بخاطره زر به های خیلی قوی که به شکمشون خورده باعث خونریزی کنن و از دهانشون خون بیرون بریزه ولی مشکلی نیست نیازی هم به ترس نداره ما فقط دارم بهشون میدیم تا بهتر شن
-ممنون میتونم ببینمش
/بله بفرمایید
رفتم پیش هلیا توی اتاقش
-بیبی( با گریه )
+جونم ددی( بی حال)
-خوبی
+اهوم خوبم
-جاییت درد نمیکنه
+نه ددی خوبم
-خب استراحت کن چی میخوای
+امممم خوب برام یدونه نودل اماده بگیر
-باش منم میخورمااا
+باش ددی جون
یه بوسه کوتاهی به لب هلیا زدم امدم بیرون رفتم تا نودل بگیرم که ته زنگ زد
×الو سلام هیونگ
-سلام خوبی؟
×ارع خوبم هلیا خوبه
-اره ولی(توضیح دادن کل موضوع )
×وای الان خوبه
-اره الان بیرونم راستی میا خوبه
×ارع اونم خوبه هلیا کی مرخص میشه
-تا دیروز دو ماه امروز شد 3 ماه
×یا ابلفضل وات
-(خنده)بای
×بای
قطع کردم نودل رو گرفتم رفتم بیمارستان
وقتی رفتم تو هلیا خواب بود خیلی خوشگل خوابیده بود
-هلی من.
+هوم
-بیا نودل بخوریم
یهو دیدم عین یه بچه پاشد و بغلم کرد و با ذوق گفت
+ددی جیمین دوست دارم ملسی موچی
-خواهش بیبی اخ خفم کردی
+اخ معذرت
-نه مشکلی نیست بیت بخوریم
نودل رو خوردیم تموم شد
خوابیدیم اندازه نیم ساعت وقتی بیدار شدم دیدم.........
خماری 😅
حمایت کنید 🪐🍩
بچه من از شانس خوبم 😑فردا امتحان ریاضی دارم ولی کلی فعالیت میکنم الان دستم شکست اگر کنه ببخشید میزارم بعد 🤎✨
لایک ♥
کامنت 💌
بزارید قشنگام ♥🌈
پارت 33
ویو جیمین
داشتم یه هلیا غدا میدادم که یهو بیهوش شد و از دهنش خون رفت
-هلیااااا دکتررررر
/اقای پارک چیزی شده
-داشتم به هلیا غذا میدادم که بیهوش شد و از دهنش داره خون میره
/وای نه زود ببین اتاقم
-یا خدااا فقط زود
نشسته بودم رو تخت و فقط گریه میکردم که چی شده دیگه
/اقای پارک
-بله اقای جانگ
/خداروشکر هیچ مشکلی نبودش بخاطره زر به های خیلی قوی که به شکمشون خورده باعث خونریزی کنن و از دهانشون خون بیرون بریزه ولی مشکلی نیست نیازی هم به ترس نداره ما فقط دارم بهشون میدیم تا بهتر شن
-ممنون میتونم ببینمش
/بله بفرمایید
رفتم پیش هلیا توی اتاقش
-بیبی( با گریه )
+جونم ددی( بی حال)
-خوبی
+اهوم خوبم
-جاییت درد نمیکنه
+نه ددی خوبم
-خب استراحت کن چی میخوای
+امممم خوب برام یدونه نودل اماده بگیر
-باش منم میخورمااا
+باش ددی جون
یه بوسه کوتاهی به لب هلیا زدم امدم بیرون رفتم تا نودل بگیرم که ته زنگ زد
×الو سلام هیونگ
-سلام خوبی؟
×ارع خوبم هلیا خوبه
-اره ولی(توضیح دادن کل موضوع )
×وای الان خوبه
-اره الان بیرونم راستی میا خوبه
×ارع اونم خوبه هلیا کی مرخص میشه
-تا دیروز دو ماه امروز شد 3 ماه
×یا ابلفضل وات
-(خنده)بای
×بای
قطع کردم نودل رو گرفتم رفتم بیمارستان
وقتی رفتم تو هلیا خواب بود خیلی خوشگل خوابیده بود
-هلی من.
+هوم
-بیا نودل بخوریم
یهو دیدم عین یه بچه پاشد و بغلم کرد و با ذوق گفت
+ددی جیمین دوست دارم ملسی موچی
-خواهش بیبی اخ خفم کردی
+اخ معذرت
-نه مشکلی نیست بیت بخوریم
نودل رو خوردیم تموم شد
خوابیدیم اندازه نیم ساعت وقتی بیدار شدم دیدم.........
خماری 😅
حمایت کنید 🪐🍩
بچه من از شانس خوبم 😑فردا امتحان ریاضی دارم ولی کلی فعالیت میکنم الان دستم شکست اگر کنه ببخشید میزارم بعد 🤎✨
لایک ♥
کامنت 💌
بزارید قشنگام ♥🌈
۵.۶k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.