فیک ازدواج اجباری
فیک ازدواج اجباری
پارت۱۱
ات:نامی چرا ناراحتی چیزی شده
نامجون:نه چیزی نشده فقط
ات:فقط چی
نامجون:هیچی ولش کن
ات:باشه نمیگی نگو
جیهوپ:خوب فردا تولدمه توی بیمارستان پیش ات جشن میگیریم
ات:واقعا
جیهوپ:آره
ات:مرسی که پیشمین[بغض]
جین:عه مگه من تورو این قدر لوس کردم که زود بزنی زیر گریه
شوگا:راست میگه
لیسان:آجی کوک برات ویس فرستاده
ات:چی گفته
لیسان:الان پلی میکنم
کوک&سلام اتی خوشحالم که به هوش آمدی و ببخشید که پیشت نبودم برای جبران برات سوغاتی میارم باشه کوچولو
ات:وایی لیسان براش بگو مرسی کوکیی
جین:غذا ها امدننننن
ات:آخ جوننن
نامجون:من میرم
ات:کجا
نامی:پیش میا
ات:اوکی بای
جین :ولش کن بابا بیا غذا بخوریم
غذا خوردن
ساعت ۸ شب
ویو نامجون
بعد از اینکه از بیمارستان آمدم بیرون میت برام زنگ زد
میا:سلام ددی کجایی میخوام یک چیزی بهت بگم
نامجون:خونم میا
میا:باشه الان میام
............................
میا آمد
میا :در زدم درو باز کرد
نامجون:زنگ در خورد درو باز کردم میا آمد داخل
میا:سلام ددی جونم خوبی
نامجون:مرسی با بشین
میا:وای ددی اون خونه
نامجون:یادم رفته بود خونارو تمیز کنم خدمتکار ها هم مرخص کرده بودم
نامجون:چیز مهمی نیست کارتو بگو
میا:ددی از دستم دل خوری کاری کردم
نامجون:نه عزیزم فقط حالم خوب نیست
میا:نامی من باردارم [بغض]
نامجون:واقعا پس دارم بابایی میشم
میا :آره
]نامجون نقشه داره میخواد ار میا مدرک جمع کنه که میخواد ثروتشاو بالا بکشه ]
نامجون:خوب عزیزم من کار زیاد دارم تک برو خونت بعدا میام دنبالت
میا:باشه[لوس ]
ویو ات:
نامجون ساعت ۳ رفت حالا ساعت هشته پسرا هم رفته بودن بیرون کار داشتن تنها بودم که یک مرد سیاه پوش آمد داخل
]یلامت مرد سیاه پوش@]
@سلام بیبی بیا همراه من
ات تا خواست جیغ بزنه بیهوش شد
جین:من زود تر از بچه ها رفتم دیدم ات نیست هر جا گشتم نبود دوربین هارو چک کردم دیدم یکی دزدیدش
یک دفعه انگار سطلی پر از آب یخ خالی کردن روم فورن سوار ماشینم شدم زنگ زدم جیهوپ چون هکری بلد بود
جین:الو هوپی
جیهوپ:بله داداش رفتی پیش ات
جین:ات رو دزدیدن تروخدا ردیابی که همیشه توی گوشواره ات هست رو دنبال کن ببین کجاست
]چون خوانواده ات و پسرا ثروت مند ترین ترکت رو دارن خیلی دشمن دارن برای همین ات رو دزدیدن]
جیهوپ:جین ردیاب ات خاموشه
جین:بدبخت شدیم
نامجون:داشتم میرفتم بیمارستان که گوشیم زنگ خورد
نامجون:الو بفرمایید
@اگر جون همسرت برات مهمه به لوکیشنی که برات میفرستم بیا
نامجون:......
پارت۱۱
ات:نامی چرا ناراحتی چیزی شده
نامجون:نه چیزی نشده فقط
ات:فقط چی
نامجون:هیچی ولش کن
ات:باشه نمیگی نگو
جیهوپ:خوب فردا تولدمه توی بیمارستان پیش ات جشن میگیریم
ات:واقعا
جیهوپ:آره
ات:مرسی که پیشمین[بغض]
جین:عه مگه من تورو این قدر لوس کردم که زود بزنی زیر گریه
شوگا:راست میگه
لیسان:آجی کوک برات ویس فرستاده
ات:چی گفته
لیسان:الان پلی میکنم
کوک&سلام اتی خوشحالم که به هوش آمدی و ببخشید که پیشت نبودم برای جبران برات سوغاتی میارم باشه کوچولو
ات:وایی لیسان براش بگو مرسی کوکیی
جین:غذا ها امدننننن
ات:آخ جوننن
نامجون:من میرم
ات:کجا
نامی:پیش میا
ات:اوکی بای
جین :ولش کن بابا بیا غذا بخوریم
غذا خوردن
ساعت ۸ شب
ویو نامجون
بعد از اینکه از بیمارستان آمدم بیرون میت برام زنگ زد
میا:سلام ددی کجایی میخوام یک چیزی بهت بگم
نامجون:خونم میا
میا:باشه الان میام
............................
میا آمد
میا :در زدم درو باز کرد
نامجون:زنگ در خورد درو باز کردم میا آمد داخل
میا:سلام ددی جونم خوبی
نامجون:مرسی با بشین
میا:وای ددی اون خونه
نامجون:یادم رفته بود خونارو تمیز کنم خدمتکار ها هم مرخص کرده بودم
نامجون:چیز مهمی نیست کارتو بگو
میا:ددی از دستم دل خوری کاری کردم
نامجون:نه عزیزم فقط حالم خوب نیست
میا:نامی من باردارم [بغض]
نامجون:واقعا پس دارم بابایی میشم
میا :آره
]نامجون نقشه داره میخواد ار میا مدرک جمع کنه که میخواد ثروتشاو بالا بکشه ]
نامجون:خوب عزیزم من کار زیاد دارم تک برو خونت بعدا میام دنبالت
میا:باشه[لوس ]
ویو ات:
نامجون ساعت ۳ رفت حالا ساعت هشته پسرا هم رفته بودن بیرون کار داشتن تنها بودم که یک مرد سیاه پوش آمد داخل
]یلامت مرد سیاه پوش@]
@سلام بیبی بیا همراه من
ات تا خواست جیغ بزنه بیهوش شد
جین:من زود تر از بچه ها رفتم دیدم ات نیست هر جا گشتم نبود دوربین هارو چک کردم دیدم یکی دزدیدش
یک دفعه انگار سطلی پر از آب یخ خالی کردن روم فورن سوار ماشینم شدم زنگ زدم جیهوپ چون هکری بلد بود
جین:الو هوپی
جیهوپ:بله داداش رفتی پیش ات
جین:ات رو دزدیدن تروخدا ردیابی که همیشه توی گوشواره ات هست رو دنبال کن ببین کجاست
]چون خوانواده ات و پسرا ثروت مند ترین ترکت رو دارن خیلی دشمن دارن برای همین ات رو دزدیدن]
جیهوپ:جین ردیاب ات خاموشه
جین:بدبخت شدیم
نامجون:داشتم میرفتم بیمارستان که گوشیم زنگ خورد
نامجون:الو بفرمایید
@اگر جون همسرت برات مهمه به لوکیشنی که برات میفرستم بیا
نامجون:......
- ۵۲
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط