بچه بیاین یک خاطره از خودم براتون بگم:)
بچه بیاین یک خاطره از خودم براتون بگم:)
یه شب حالم خیلی گرفته بود تنها تو
پارک نشسته بودم سیگار میکشیدم و آهنگ گوش میدادم..
تو حال هوای آهنگ بودم و تو فکرش غرق شده بودم که یه نفر اومد کنارم نشست یه فندک از جیبش بیرون آورد و هی خاموش روشن کرد اینقد خاموش و روشن کرد که اعصابم خورد شد
گفتم:معلومه چیکارمیکنی
سرمون درد گرفت
اگه سیگار میخوای بگو تا بهت بدم
دیگه این کاراواسه چیه
گفت:نه ممنون خیلی وقته که نمیکشم
گفتم پس چته هی فندک میزنی
دیوونه ای چیزی هستی
یامیدونی حالم خوب نیست اومدی که اذیتم کنی
گفت:آخرین بار رو همین نیمکت کنارم نشسته بود فندکمو برداشته بود وهی خاموش روشن میکرد بهش گفتم پاشو برسونمت دیر وقته
گفت تا گاز فندکت رو تموم نکنم نمیام.
گفتم چیکار به فندک من داری؟
گفت اینطوری هم تو کمتر سیگار میکشی هم من بیشتر پیشت میمونم
تقریبا یکی دو سال میگذره و هر شب میام اینجا میشینم هی فندک خاموش روشن میکنم تا تموم شه برم خونمون🙂))
یه شب حالم خیلی گرفته بود تنها تو
پارک نشسته بودم سیگار میکشیدم و آهنگ گوش میدادم..
تو حال هوای آهنگ بودم و تو فکرش غرق شده بودم که یه نفر اومد کنارم نشست یه فندک از جیبش بیرون آورد و هی خاموش روشن کرد اینقد خاموش و روشن کرد که اعصابم خورد شد
گفتم:معلومه چیکارمیکنی
سرمون درد گرفت
اگه سیگار میخوای بگو تا بهت بدم
دیگه این کاراواسه چیه
گفت:نه ممنون خیلی وقته که نمیکشم
گفتم پس چته هی فندک میزنی
دیوونه ای چیزی هستی
یامیدونی حالم خوب نیست اومدی که اذیتم کنی
گفت:آخرین بار رو همین نیمکت کنارم نشسته بود فندکمو برداشته بود وهی خاموش روشن میکرد بهش گفتم پاشو برسونمت دیر وقته
گفت تا گاز فندکت رو تموم نکنم نمیام.
گفتم چیکار به فندک من داری؟
گفت اینطوری هم تو کمتر سیگار میکشی هم من بیشتر پیشت میمونم
تقریبا یکی دو سال میگذره و هر شب میام اینجا میشینم هی فندک خاموش روشن میکنم تا تموم شه برم خونمون🙂))
۱.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.