دل برد از من آخرش یک مرد معمولی
دل برد از من آخرش یک مرد معمولی
می سوزدم این روزها یک درد معمولی
شادم کنارش، سرخوشم، دیوانه ام، مستم...
با استکانی چای تلخ و سردِ معمولی
دزدیده با فکر و خیالش خواب راحت را...
از چشم هایم ساده این شبگردِ معمولی
افسانه می سازم به جای وامق و فرهاد...
در شعرهایم دیگر از یک فرد معمولی
تنها نه من، پائیز عاشق تر شده انگار...
شاعر شده از عشق برگِ زرد معمولی
در ناامیدی اتفاق افتاد اعجازش...
دل برد از من آخرش یک مرد معمولی
#طاهره_اباذری_هریس
می سوزدم این روزها یک درد معمولی
شادم کنارش، سرخوشم، دیوانه ام، مستم...
با استکانی چای تلخ و سردِ معمولی
دزدیده با فکر و خیالش خواب راحت را...
از چشم هایم ساده این شبگردِ معمولی
افسانه می سازم به جای وامق و فرهاد...
در شعرهایم دیگر از یک فرد معمولی
تنها نه من، پائیز عاشق تر شده انگار...
شاعر شده از عشق برگِ زرد معمولی
در ناامیدی اتفاق افتاد اعجازش...
دل برد از من آخرش یک مرد معمولی
#طاهره_اباذری_هریس
۱.۳k
۲۰ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.