part : 4
ویو لینا
از دبیرستان اومدم بیرون داشتم می رفتم سمت خونه ی خالم که ...دوباره فرشته ی مرگ رو دیدم ...
شوگا : هوم ... بزرگ شدی روح گمشده
لینا : م.من اسم دارم ( لینا )
شوگا : بع چشام نگاه کن ( جدی )
لینا : نه ... مادرم گفته بود تو چشای تو زول نزنم ... یا نگاهت نکنم
شوگا : اون روز قرار بود من تو و مادرتو باهم ببرم .... ولی هم تو و هم مادرت بخاطر اون جن مزاحم نجات پیدا کردید
( فلش بک )
ویو ادمین گلتون ✌️🥺
مادر لینا داشت روی برف های سفید قدم بر می داشت که بام ... بهش ماشین زد
همون موقع جن میاد و مادر مادر لینا با خود لینا رو نجات می ده و از زمانی که لینا به دنیا اومد تقدیر اون این بود که عروس جن باشه ...
( پایان فلش بک )
لینا : می دونم آقای فرشته ی مرگ ... اما الان من زندم و سالمم ... نیازی ندارم که باهاتون بیام
شوگا : اون روز که تو ۹ سالت بود مادر بزرگت جونتو نجات داد ... باید شکر گذار باشی ....
( دوباره فلش بک )
ویو لینا
من مادرم رو تو روز تولدم یعنی ۴ فبریه از دست دادم ... اون روز من ۹ سالم بود که فرشته ی مرگ اومد سر وقتم ... ولی خانمی که برام مثل مادر بزرگم بود نزاشت منو ببره ....
پایان فلش بک
لینا : آره ... آره شکر گذارم که .............
( خماری ) 🤣✌️
ببخشید برای تاخیر .... نت ریده بود 😔🙏🏼
از دبیرستان اومدم بیرون داشتم می رفتم سمت خونه ی خالم که ...دوباره فرشته ی مرگ رو دیدم ...
شوگا : هوم ... بزرگ شدی روح گمشده
لینا : م.من اسم دارم ( لینا )
شوگا : بع چشام نگاه کن ( جدی )
لینا : نه ... مادرم گفته بود تو چشای تو زول نزنم ... یا نگاهت نکنم
شوگا : اون روز قرار بود من تو و مادرتو باهم ببرم .... ولی هم تو و هم مادرت بخاطر اون جن مزاحم نجات پیدا کردید
( فلش بک )
ویو ادمین گلتون ✌️🥺
مادر لینا داشت روی برف های سفید قدم بر می داشت که بام ... بهش ماشین زد
همون موقع جن میاد و مادر مادر لینا با خود لینا رو نجات می ده و از زمانی که لینا به دنیا اومد تقدیر اون این بود که عروس جن باشه ...
( پایان فلش بک )
لینا : می دونم آقای فرشته ی مرگ ... اما الان من زندم و سالمم ... نیازی ندارم که باهاتون بیام
شوگا : اون روز که تو ۹ سالت بود مادر بزرگت جونتو نجات داد ... باید شکر گذار باشی ....
( دوباره فلش بک )
ویو لینا
من مادرم رو تو روز تولدم یعنی ۴ فبریه از دست دادم ... اون روز من ۹ سالم بود که فرشته ی مرگ اومد سر وقتم ... ولی خانمی که برام مثل مادر بزرگم بود نزاشت منو ببره ....
پایان فلش بک
لینا : آره ... آره شکر گذارم که .............
( خماری ) 🤣✌️
ببخشید برای تاخیر .... نت ریده بود 😔🙏🏼
- ۱۰.۰k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط