p

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p¹⁶'

"تو مگه خودت اتاق نداری؟":kook

"آروم. کارت داشتم":Frederick

"بگو":kook

"آلیس بهم زنگ زد گفت که امروز نمیاد":Frederick

"چرا به خودم زنگ نزد؟":kook

"ازش پرسیدم. گفت زنگ زده اشغال بودی":Frederick

"نگفت چرا نمیاد؟":kook

"مثل اینکه مریض شده":Frederick

"نمیدونی فردا میاد یا نه؟":kook

" فوضولم؟":Frederick

"واقعا نیستی؟":kook

چند لحظه مکث کرد

"... شاید کنجکاو باشم...
اما فوضول نه":Frederick

نگاهش رو از فردریک برداشت و زمزمه وار گفت:
"کلمه فوضولم هندلت نمیکنه مرد":kook

"بله؟؟؟":Frederick

"هیچی. اوکی ممنون که گفتی":kook

"خواهش میکنم":Frederick

فردریک از اتاق خارج شد.

تلفن رو برداشت و زنگ زد.
بعد از چند بوق جواب داد.

"بله؟"

"چرا نیومدی؟":kook

"حالم خوب نیست. نمیتونم بیام":Alice

"سرما خوردی؟ از دیروز صدات گرفته. ازتم پرسیدم گفتی هیچی":kook

"آره. از دیروز یکم":Alice

"فکر کنم بخواطر پریشب باشه. هوا سرد بود بستنی‌هم خوردی":kook

چند لحظه سکوت سنگینی بینشون بود. انگار که خط قرمز رو رد کرده باشن.

"ع..عا.. خب":Alice

"فردا میای؟":kook

"نمیدونم. بستگی داره":Alice

"آها":kook

"خب دیگه کاری نداری؟":Alice

"نه":kook

و جونگ‌کوک تماس رو قطع کرد
دیدگاه ها (۳)

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹⁷'عملا داشت استاکش میکرد. ولی هرچی بو...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹⁸'"سلام":Alice"سلام":kook"خواستم بگم ...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹⁵'"یه کار میخوام انجام بدی. گند بزنی ...

"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"'p¹⁴'کت و کیفش رو برداشت. به سمت در رفت ...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۰#

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

پارت : ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط