🩶🐈⬛بدبختی از من شروع شد🐈⬛🩶
سوجون:بیا اینور نمیبینی میخوان رد بشن
یونگی:شما با این دختر چیکار دارین
سوجون:هیچی شمابفرمایید
یونگی ویو
از اولین روزدوره ی دوم مدرسه با یه دختر همکلاسی بودم ازش خیلی خوشم میاد برادرشم میشناسم هان سه جون تازه برا کارش اقامت گرفته فرانسه اون قبل رفتنش یه چیزی گفت...
فلش بک به یه شب قبل رففتن سه اوجون↪️🟪
یونگی هیونگ میشه ازت یه خواهشی بکنم
یونگی:هان تو همیشه کنارم بودی بعد اعضا واقا برام. با ارزشی تو یه بار جون داداشمو نجات دادی الان میخوای چیکار کنم همم؟
هان:خوب ببین خونوادم خواهرم جوهیونگ و زیاد دوست ندارن فقط با وجود من باهاش خوبن من دارم میرم از ت... ازت... میخوام که هوای خواهرمو داشته باشی قبول میکنی؟
یونگی(دستاشو میزاره رو شونه ی هان) :این کارو میکنم خواهرت تو مدرسه ی مندرس میخونه هم کلاسی هستیم پس هواشو دارم خوب دیگه بسته بیا بریم بخوابیم دلم برات تنگ میشه (بغلم میکنه)
پان فلش بک ↩️🟪
خوب دخترا ولش کنین همین الاننن(جدی)
سوجون :ولیی. ولی...... خوب
یونگی:ولش میکنییا میخوای خشم ددی گروه بنگتن رو ببینی
ادامه دارد.....
پارت بعدی 20 تا لایک و ده تا کامنت
یونگی:شما با این دختر چیکار دارین
سوجون:هیچی شمابفرمایید
یونگی ویو
از اولین روزدوره ی دوم مدرسه با یه دختر همکلاسی بودم ازش خیلی خوشم میاد برادرشم میشناسم هان سه جون تازه برا کارش اقامت گرفته فرانسه اون قبل رفتنش یه چیزی گفت...
فلش بک به یه شب قبل رففتن سه اوجون↪️🟪
یونگی هیونگ میشه ازت یه خواهشی بکنم
یونگی:هان تو همیشه کنارم بودی بعد اعضا واقا برام. با ارزشی تو یه بار جون داداشمو نجات دادی الان میخوای چیکار کنم همم؟
هان:خوب ببین خونوادم خواهرم جوهیونگ و زیاد دوست ندارن فقط با وجود من باهاش خوبن من دارم میرم از ت... ازت... میخوام که هوای خواهرمو داشته باشی قبول میکنی؟
یونگی(دستاشو میزاره رو شونه ی هان) :این کارو میکنم خواهرت تو مدرسه ی مندرس میخونه هم کلاسی هستیم پس هواشو دارم خوب دیگه بسته بیا بریم بخوابیم دلم برات تنگ میشه (بغلم میکنه)
پان فلش بک ↩️🟪
خوب دخترا ولش کنین همین الاننن(جدی)
سوجون :ولیی. ولی...... خوب
یونگی:ولش میکنییا میخوای خشم ددی گروه بنگتن رو ببینی
ادامه دارد.....
پارت بعدی 20 تا لایک و ده تا کامنت
- ۳.۲k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط