پارت ⁴
پارت ⁴
.ت:بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس
کوک:اوکی اوکی اروم باش چند سالته رنگ مورد علاقت غذای مورد علاقت و چیز هایی که دوست داری
ا.ت: من ۱۶ سالمه مشکی و سفید من همه ی غذا هارو دوست دارم همه چیز می خورم من گیم دوست دارم اهنگ و ورزش و اسکیت برد سگ و بازی بازی خیلی دوست دارم نویسندگی خوابیدن و همین دیگه بقیه رو یادم نیست
کوک:خوبه پس تا ۲ روز دیگه میری تو اتاقت
ا.ت:برای دوماه داری برام اتاق درست میکنی
کوک:اره
ا.ت: راستی من چرا باید معشوقه ی تو باشم؟
کوک:چون من میگم
(درو زدن)
کوک:بله
اجوما:ارباب مادرتون میگن که بیاید پایین..البته تنها نه
کوک فهمید منظور مادرش از تنها نه چیه پس..:باشه الان میایم
ا.ت:الان میاییم چی میگی من چرا بیام اخه لباسام و نگا کن
کوک:چشه؟
ا.ت:اخه
کوک:هیچی نیست بزن بریم
ویو ا.ت
کوک دستو گرفت دیگه نذاشت حرف بزنم رفتیم پایین و دیدم نزدیک ۱۵ نفر زل زدن به ما همین جوری مونده بودم یا خدا اینجا چه خبره
کوک:بله کارم داشتید؟
مادر کوک:این دختر خانم کی باشن؟
کوک:دوست دخترمه مشکلی هست
مادر کوک:اسمت چیه؟ (خطاب به ا.ت)
ا.ت:من ا.ت هستم
کوک لبخند زد و قشنگ میدونست می خوام فرار کنم برای همی سرم و ناز کرد چه حس خوبی داره یکی سرت و ناز کنه اوخی منم خطاب به کوک لبخند زدم چه لذت عررررر تازه دارم جذابیت کوک و میبینم ناموسن چه چیزیه
یهو یه دختر امد خواست بهم چک بزنه که کوک جلوشو گرفت و با عصبانیت نگاش کرد منم پشت کوک قایم شدم نمیدونم چرا اما عین سگ ترسیده بودم
.ت:بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس
کوک:اوکی اوکی اروم باش چند سالته رنگ مورد علاقت غذای مورد علاقت و چیز هایی که دوست داری
ا.ت: من ۱۶ سالمه مشکی و سفید من همه ی غذا هارو دوست دارم همه چیز می خورم من گیم دوست دارم اهنگ و ورزش و اسکیت برد سگ و بازی بازی خیلی دوست دارم نویسندگی خوابیدن و همین دیگه بقیه رو یادم نیست
کوک:خوبه پس تا ۲ روز دیگه میری تو اتاقت
ا.ت:برای دوماه داری برام اتاق درست میکنی
کوک:اره
ا.ت: راستی من چرا باید معشوقه ی تو باشم؟
کوک:چون من میگم
(درو زدن)
کوک:بله
اجوما:ارباب مادرتون میگن که بیاید پایین..البته تنها نه
کوک فهمید منظور مادرش از تنها نه چیه پس..:باشه الان میایم
ا.ت:الان میاییم چی میگی من چرا بیام اخه لباسام و نگا کن
کوک:چشه؟
ا.ت:اخه
کوک:هیچی نیست بزن بریم
ویو ا.ت
کوک دستو گرفت دیگه نذاشت حرف بزنم رفتیم پایین و دیدم نزدیک ۱۵ نفر زل زدن به ما همین جوری مونده بودم یا خدا اینجا چه خبره
کوک:بله کارم داشتید؟
مادر کوک:این دختر خانم کی باشن؟
کوک:دوست دخترمه مشکلی هست
مادر کوک:اسمت چیه؟ (خطاب به ا.ت)
ا.ت:من ا.ت هستم
کوک لبخند زد و قشنگ میدونست می خوام فرار کنم برای همی سرم و ناز کرد چه حس خوبی داره یکی سرت و ناز کنه اوخی منم خطاب به کوک لبخند زدم چه لذت عررررر تازه دارم جذابیت کوک و میبینم ناموسن چه چیزیه
یهو یه دختر امد خواست بهم چک بزنه که کوک جلوشو گرفت و با عصبانیت نگاش کرد منم پشت کوک قایم شدم نمیدونم چرا اما عین سگ ترسیده بودم
۱۲.۱k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.