پارت

پارت ²
ویو جونگکوک
از وقتی سوار ماشین شدیم مشخص بود می خواد به خوابه بعد یک ربع چشمای خوشگلشو بست و خوابید واقعا من چطوری عاشق یه دختری شدم حداقل سه ساعت باهام فاصله دارن چیز خیلی خنده داریه واقعا خنده داره بعد سه ساعت رسیدیم پیاده شدیم و مونده بودم چطوری بیدارش کنم پس اصلا بیدارش نکردم و یکی از دستام و گذاشتم پشت زانوش و ان یکی محافظ سر و کمرش کردم
رفتیم داخل عمارت وقتی وارد شدم عمه داشتن نگاه میکردن مادر و پدرم همه ی فامیل ها همه زل زده بودن به من و ا.ت به ا.ت نگاه کردم و بهش لبخند زدم و بعدش رفتم سمت اتاق خودم ا.ت رو گذاشتم رو تخت و خودم رفتم سر کامپیوتر و رفتم سراغ گیم (پرش زمانی به ۴۵ دقیقه)وسط بازی برگشتم ا.ت رو نگاه کنم که دیدم نیست سریع خواستم برگردم که دیدم پشتمه زل زده به صفحه ی کامپیوتر خندم گرفت ان لحظه خیلی کیوت بود یهو داد زد یاا داری چیو نگا میکنی بازی تو کن الان میکشتتتتت تازه به خودم امدم و سریع رفتم سراغ بازی ا.ت همش غر میزد که چرا این کار و کردم و چرا ان و کردم تازه برام شرط گذاشته نوبتی بازی کنیم نیومده داره دستور میده خدایا بهم رحم کن آخراش چی میشه
شرطا با اینکه انجام نشده بود بازم گذاشتم
نویسنده پکی
دیدگاه ها (۶)

پارت ³ا.ت:نوبت منههههههکوک:لازم نکردها.ت:بده مننننننکوک:پلست...

پارت ⁴.ت:بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس بپرس بپرسکوک:اوکی اوکی ارو...

لطف کنید گشاد نباشید بنالیدددد عشقای منپکیییی امممم

پارت ¹یه روز تو خونه بودم که در و زدن بابام رفت در و باز کنه...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط