Mad love
Mad love
عشق دیوانه وار
Part: 2
لیا ویو
ناراحت بودم نمیخواستم زندگیم بدون عشق پیش بره تو همین فکرا بودم که رسیدم به قصر نصف دربار قصر اومدن پیشوازم همینطور پادشاه
جین: خوش اومدی
-ممنونم
جین: به افتخار اومدن ملکه امشب جشن داریم
به خانواده ملکه لیا هم خبر بدید
همه: چشم عالیجناب
جین:بیا بریم تهیونگ توام میتونی بری
-بریم
جین: خب مراسم عروسی هفته ی دیگست به نفعته عاشقم بشی چون راه دیگه ای نداری فهمیدی؟
-بله*بغض*
جین:من خیلی دوست دارم باشه؟*بوسیدن لیا*
-اوهوم
جین:برو برای شب اماده شو
-باشه
ندیمه: عالیجناب ببخشید مزاحمتون شدم اما خواهرای ملکه لیا یعنی بانو یونا و بانو جیا اومدن دیدنشون
جین: راهنماییشون کنید ببرینش تو اتاق لیا
ندیمه: چشم*تعظیم*
-من میتونم برم؟
جین: برو
-ممنون*تعظیم*
لیا رفت توی اتاقش
~اومدیی
-*بغل کردن جیا و یونا*
×هی خوبی؟
-نه هق هق
~هی هی کوچولوو چی شده؟
-من نمیخوام با جین ازدواج کنم*با گریه*
×چیزیه که اتفاق افتاده کاریش نمیشه کرد
~جیا راست میگه الان پاشو برای امشب اماده شو
-باشه اما ژنرال و دیدید ؟
~×اره چطور؟
-خیلی شبیه کسیه که توی خوابام میبینم همیشه فقط چشمای کهرباییش معلوم بود اونم دقیقا همینطوره
~اوم جالبه خب برای امشب چی میپوشی
-مثل اینکه لباس برام اوردن شماهام ببینین شاید از یه چیزایی خوشتون اومد
×اوه باشه
ندیمه: بانو ارایشگر ها اومدن برای شما بگم بیان تو
-نه نه لازم نیست خودمون درست میکنیم
ندیمه: چشم
×یونا برو ببین چیا هست
~باشه اوه اینا عالیه این برای جیا *اسلاید2*این برای خودم*اسلاید2* اینم برای لیا *اسلاید 3
-هوم قشنگه
×خب خب وقت نداریم اماده شین
ویو راوی
دخترا مشغول اماده شدن بودن جین هم اوی اتاقش نشسته بود که تهیونگ در زد
جین:بیا تو
+اوم برادراتون اومدن
جین: بگو بیان تو
=÷سلام
جین : خوش اومدین
÷ جریان این جشن چیه چرا انقدر یهویی؟
= راست میگه زود نیس؟
جین: به افتخار اومدن لیا
=اوه پس ملکه ی اینده اومد
جین: اره خب شماهام برید اماده بشید
÷اها راستی خانوادش هم میان
جین: اره خواهراش اومدن پدر مادرشم شب میان
=اوه عالیه
جین : نامجون اتفاقا خواهر بزرگه عین خودته کتابخون جذاب ورژن دخترونته
=اوم چه خوب
جین: کوچیکه ام عین جیمین قدو همچیش مثل اونه
÷اخییی
جین : زیاد ذوق نکنید هردوشون سخت پسندن
عشق دیوانه وار
Part: 2
لیا ویو
ناراحت بودم نمیخواستم زندگیم بدون عشق پیش بره تو همین فکرا بودم که رسیدم به قصر نصف دربار قصر اومدن پیشوازم همینطور پادشاه
جین: خوش اومدی
-ممنونم
جین: به افتخار اومدن ملکه امشب جشن داریم
به خانواده ملکه لیا هم خبر بدید
همه: چشم عالیجناب
جین:بیا بریم تهیونگ توام میتونی بری
-بریم
جین: خب مراسم عروسی هفته ی دیگست به نفعته عاشقم بشی چون راه دیگه ای نداری فهمیدی؟
-بله*بغض*
جین:من خیلی دوست دارم باشه؟*بوسیدن لیا*
-اوهوم
جین:برو برای شب اماده شو
-باشه
ندیمه: عالیجناب ببخشید مزاحمتون شدم اما خواهرای ملکه لیا یعنی بانو یونا و بانو جیا اومدن دیدنشون
جین: راهنماییشون کنید ببرینش تو اتاق لیا
ندیمه: چشم*تعظیم*
-من میتونم برم؟
جین: برو
-ممنون*تعظیم*
لیا رفت توی اتاقش
~اومدیی
-*بغل کردن جیا و یونا*
×هی خوبی؟
-نه هق هق
~هی هی کوچولوو چی شده؟
-من نمیخوام با جین ازدواج کنم*با گریه*
×چیزیه که اتفاق افتاده کاریش نمیشه کرد
~جیا راست میگه الان پاشو برای امشب اماده شو
-باشه اما ژنرال و دیدید ؟
~×اره چطور؟
-خیلی شبیه کسیه که توی خوابام میبینم همیشه فقط چشمای کهرباییش معلوم بود اونم دقیقا همینطوره
~اوم جالبه خب برای امشب چی میپوشی
-مثل اینکه لباس برام اوردن شماهام ببینین شاید از یه چیزایی خوشتون اومد
×اوه باشه
ندیمه: بانو ارایشگر ها اومدن برای شما بگم بیان تو
-نه نه لازم نیست خودمون درست میکنیم
ندیمه: چشم
×یونا برو ببین چیا هست
~باشه اوه اینا عالیه این برای جیا *اسلاید2*این برای خودم*اسلاید2* اینم برای لیا *اسلاید 3
-هوم قشنگه
×خب خب وقت نداریم اماده شین
ویو راوی
دخترا مشغول اماده شدن بودن جین هم اوی اتاقش نشسته بود که تهیونگ در زد
جین:بیا تو
+اوم برادراتون اومدن
جین: بگو بیان تو
=÷سلام
جین : خوش اومدین
÷ جریان این جشن چیه چرا انقدر یهویی؟
= راست میگه زود نیس؟
جین: به افتخار اومدن لیا
=اوه پس ملکه ی اینده اومد
جین: اره خب شماهام برید اماده بشید
÷اها راستی خانوادش هم میان
جین: اره خواهراش اومدن پدر مادرشم شب میان
=اوه عالیه
جین : نامجون اتفاقا خواهر بزرگه عین خودته کتابخون جذاب ورژن دخترونته
=اوم چه خوب
جین: کوچیکه ام عین جیمین قدو همچیش مثل اونه
÷اخییی
جین : زیاد ذوق نکنید هردوشون سخت پسندن
۱۱.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.