بت پرستی در کلام ابن عربی و پیروان وی
بت پرستی در کلام ابن عربی و پیروان وی
در عرفان ابن عربی و تابعان وی دو چیز سبب شده که بگویند: پرستش هر چیز پرستش خداوند است:
عقیده به وحدت وجود و موجود:
در این دیدگاه – همان گونه که مطرح شد – تمام اشیاء تجلی و ظهور ذات خداوند می باشد، یعنی این خود خداست که در مقام تنزل به صورت اشیاء گوناگون ظاهر شده است. بنا بر این تمام اشیاء قابلیت معبود واقع شدن را دارا می باشند. ابن عربی در فصّ هارونیه می گوید:
«و العارف المکمّل من رأیٰ کلّ معبود مجلی للحقّ فیه و لذلک سمّوه کلّهم إلهاً مع إسمه الخاص بحجر أو شجر أو حیوان أو إنسان أو کوکب أو فلک هذا أسم الشخصیة فیه»(1)
: «عارف مکمل کسی است که هر معبود را (خواه مشروع باشد و خواه غیر مشروع) مجلای حق می بیند که حق در آن مجلی پرستش می شود. از این رو معبود را إله نامیدند. با اینکه او را اسم خاص است که مسمّی به حجر یا شجر یا حیوان یا انسان یا کوکب یا ملک یا فلک است که حقیقت کلمه به اعتبار تعیناتش به اسم این شخصیتها موسوم شده است».
شیخ محمود شبستری بر اساس همین عقیده در عظمت بت پرستی در گلشن راز می گوید:
بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زُنّار بستن عقد خدمت
چو کفر و دین بود قائم به هستی شود توحید عین بت پرستی
چو اشیاء هست هستی را مظاهر از آن جمله یکی بت باشد آخر
نکو اندیشه کن ای مرد عاقل که بت از روی هستی نیست باطل
بدان کإیزد تعالی خالق اوست ز نیکو هرچه ظاهر گشت، نیکوست
مسلمان گر بدانستی که بت چیست بدانستی که دین در بت پرستی است
شیخ محمد لاهیجی که خود صوفی وحدت وجودی است در شرح ابیات فوق می نویسد:
«یعنی اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید، بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقة بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است، زیرا که بت مظهر هستی مطلق است که حق است پس بت من حیث الحقیقه حق باشد و دین و عادت مسلمانی حق پرستی است و بت پرستی عین حق پرستی، پس هر آینه دین در بت پرستی باشد.
بت پرستان را تویی مطلوب جان هست از بت روی تو محبوب جان
چون کفر بت پرستان به سبب عدم اطلاع است بر حقیقت بت می فرماید که:
اگر مشرک ز بت آگاه گشتی کجا در دین حق گمراه گشتی
یعنی اگر مشرک که عبادت بت می کند از بت و حقیقت وی آگاه گشتی و بدانستی که بت مظهر حق است و حق به صورت او ظهور نموده است از این جهت مسجود و معبود و متوجه إلیه است کجا در دین و ملت خود که دارد گمراه گشتی و باطل بودی؟ استفهام بر سبیل انکار است یعنی هرگز نبودی بلکه موحد حق پرست بودی و در دین اسلام منکر نبودی.»(2)
نظر دیگر شارحان گلشن راز در شرح ابیات فوق:
«یعنی چون کفر و دین که به حسب صورت از امور متضاده اند، قائم به هستی مطلق و وجودند، و هستی مطلق، حق تعالی است، پس هر آینه که توحید و یگانه گردانیدن حق عین بت پرستی باشد، چون اگر کفر و بت را من حیث الحقیقه غیر دانی، شرک باشد و قائل به توحید حقیقی نباشی».(3)
در بت کده ها غیر تو را می نپرستند آن کس که برد سجده بر سنگ و گل و چوب(4)
الهی اردبیلی می گوید:
نباشد کفر و بت گر عین هستی بود آن شرک محض بت پرستی
که توحید حقیقی نزد دانا شهود حق بود در جمله اشیاء(5)
بابا نعمت الله نخجوانی می گوید:
«کفر صفت جلال است و دین صفت جمال، و هر دو قائم به وجود حقند. یک صفت را کفار و یک صفت را زهاد تتبع می کنند، و چون هر دو یک صفت است، توحید عبارت از این است که التوحید اسقاط الإضافات».(6)
مغربی در دیوان اشعارش می گوید:
ز اصنام سومنات ز حسن تو جلوه کرد شد بت پرست عابد اصنام سومنات
لات و منات را ز سر شوق سجده کرد کافر چو دید حسن تو را از منات و لات(7)
الهی اردبیلی می نویسد:
بدانستی اگر بت مظهر کیست که عین بت پرستی حق پرستی است
بکردی در بت او حق را عبادت که دارد حق پرستی دین و عادت(8)
صاین الدین می نویسد:
کفر بر سه نوع است: لغوی، باطل، حقیقی.
الف: کفر لغوی، پوشیدن چیزی است به چیز دیگر. از این جهت دهقان را کافر می گویند،چون گندم و جو و غیر اینها را در زیر زمین پنهان می سازد.
ب: کفر باطل: برای خود وجودی قائل شدن است، که در این صورت به فناء فی الله نمی توان رسید، و این خود یک نوع شریک قائل شدن است.
ج: کفر حقیقی: کفری است که از ایمان زائیده می شود و آن اقرار و تدیق بر وحدانیت مطلق است، که لازمه آن سلب وجود کردن از خود و ما سوی الله است، و اثبات وجود حق تعالی.(9)
در این دیدگاه متصوفه، خداوند مظهر اشیاء است. یعنی این ذات خداست که به صورت موجودات در آمده است. آنان طبق این عقیده هیچ فرقی بین خدا و اشیاءنمی دانند مگر در اطلاق و تقیید. یعنی ذات الهی که مطلق است در مرتبه تنزل به صورت اشیاء و مقید در آمده است.
قیصری که از بزرگترین مفسران کلام ابن عربی
در عرفان ابن عربی و تابعان وی دو چیز سبب شده که بگویند: پرستش هر چیز پرستش خداوند است:
عقیده به وحدت وجود و موجود:
در این دیدگاه – همان گونه که مطرح شد – تمام اشیاء تجلی و ظهور ذات خداوند می باشد، یعنی این خود خداست که در مقام تنزل به صورت اشیاء گوناگون ظاهر شده است. بنا بر این تمام اشیاء قابلیت معبود واقع شدن را دارا می باشند. ابن عربی در فصّ هارونیه می گوید:
«و العارف المکمّل من رأیٰ کلّ معبود مجلی للحقّ فیه و لذلک سمّوه کلّهم إلهاً مع إسمه الخاص بحجر أو شجر أو حیوان أو إنسان أو کوکب أو فلک هذا أسم الشخصیة فیه»(1)
: «عارف مکمل کسی است که هر معبود را (خواه مشروع باشد و خواه غیر مشروع) مجلای حق می بیند که حق در آن مجلی پرستش می شود. از این رو معبود را إله نامیدند. با اینکه او را اسم خاص است که مسمّی به حجر یا شجر یا حیوان یا انسان یا کوکب یا ملک یا فلک است که حقیقت کلمه به اعتبار تعیناتش به اسم این شخصیتها موسوم شده است».
شیخ محمود شبستری بر اساس همین عقیده در عظمت بت پرستی در گلشن راز می گوید:
بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زُنّار بستن عقد خدمت
چو کفر و دین بود قائم به هستی شود توحید عین بت پرستی
چو اشیاء هست هستی را مظاهر از آن جمله یکی بت باشد آخر
نکو اندیشه کن ای مرد عاقل که بت از روی هستی نیست باطل
بدان کإیزد تعالی خالق اوست ز نیکو هرچه ظاهر گشت، نیکوست
مسلمان گر بدانستی که بت چیست بدانستی که دین در بت پرستی است
شیخ محمد لاهیجی که خود صوفی وحدت وجودی است در شرح ابیات فوق می نویسد:
«یعنی اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید، بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقة بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است، زیرا که بت مظهر هستی مطلق است که حق است پس بت من حیث الحقیقه حق باشد و دین و عادت مسلمانی حق پرستی است و بت پرستی عین حق پرستی، پس هر آینه دین در بت پرستی باشد.
بت پرستان را تویی مطلوب جان هست از بت روی تو محبوب جان
چون کفر بت پرستان به سبب عدم اطلاع است بر حقیقت بت می فرماید که:
اگر مشرک ز بت آگاه گشتی کجا در دین حق گمراه گشتی
یعنی اگر مشرک که عبادت بت می کند از بت و حقیقت وی آگاه گشتی و بدانستی که بت مظهر حق است و حق به صورت او ظهور نموده است از این جهت مسجود و معبود و متوجه إلیه است کجا در دین و ملت خود که دارد گمراه گشتی و باطل بودی؟ استفهام بر سبیل انکار است یعنی هرگز نبودی بلکه موحد حق پرست بودی و در دین اسلام منکر نبودی.»(2)
نظر دیگر شارحان گلشن راز در شرح ابیات فوق:
«یعنی چون کفر و دین که به حسب صورت از امور متضاده اند، قائم به هستی مطلق و وجودند، و هستی مطلق، حق تعالی است، پس هر آینه که توحید و یگانه گردانیدن حق عین بت پرستی باشد، چون اگر کفر و بت را من حیث الحقیقه غیر دانی، شرک باشد و قائل به توحید حقیقی نباشی».(3)
در بت کده ها غیر تو را می نپرستند آن کس که برد سجده بر سنگ و گل و چوب(4)
الهی اردبیلی می گوید:
نباشد کفر و بت گر عین هستی بود آن شرک محض بت پرستی
که توحید حقیقی نزد دانا شهود حق بود در جمله اشیاء(5)
بابا نعمت الله نخجوانی می گوید:
«کفر صفت جلال است و دین صفت جمال، و هر دو قائم به وجود حقند. یک صفت را کفار و یک صفت را زهاد تتبع می کنند، و چون هر دو یک صفت است، توحید عبارت از این است که التوحید اسقاط الإضافات».(6)
مغربی در دیوان اشعارش می گوید:
ز اصنام سومنات ز حسن تو جلوه کرد شد بت پرست عابد اصنام سومنات
لات و منات را ز سر شوق سجده کرد کافر چو دید حسن تو را از منات و لات(7)
الهی اردبیلی می نویسد:
بدانستی اگر بت مظهر کیست که عین بت پرستی حق پرستی است
بکردی در بت او حق را عبادت که دارد حق پرستی دین و عادت(8)
صاین الدین می نویسد:
کفر بر سه نوع است: لغوی، باطل، حقیقی.
الف: کفر لغوی، پوشیدن چیزی است به چیز دیگر. از این جهت دهقان را کافر می گویند،چون گندم و جو و غیر اینها را در زیر زمین پنهان می سازد.
ب: کفر باطل: برای خود وجودی قائل شدن است، که در این صورت به فناء فی الله نمی توان رسید، و این خود یک نوع شریک قائل شدن است.
ج: کفر حقیقی: کفری است که از ایمان زائیده می شود و آن اقرار و تدیق بر وحدانیت مطلق است، که لازمه آن سلب وجود کردن از خود و ما سوی الله است، و اثبات وجود حق تعالی.(9)
در این دیدگاه متصوفه، خداوند مظهر اشیاء است. یعنی این ذات خداست که به صورت موجودات در آمده است. آنان طبق این عقیده هیچ فرقی بین خدا و اشیاءنمی دانند مگر در اطلاق و تقیید. یعنی ذات الهی که مطلق است در مرتبه تنزل به صورت اشیاء و مقید در آمده است.
قیصری که از بزرگترین مفسران کلام ابن عربی
۲۸.۱k
۱۶ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.