پارت جدیددد
#ددی خوناشام من
پارت: پونزدهم
ویو سانا
از خاب نازنینم بیدار شدم لباسمو عوض کردم... ایش کوک از الان از اون لباسایی که زنای حامله میپوشن خریده...
یکی ازونارو برداشتمو پوشیدم...
رفتم پایین..هوس شیرکاکائو کرده بودم..
سانا: ایشش الان از شانس گند من تموم شده...
رفتم در یخجالو باز کردم..
سانا: عرررر عجب شانسییی یوهووو
دوتا مونده بود..یکیشو برداشتمو شروع کردم به خوردن..
دلم پنکیکم میخاست...رفتم دنبال مواد لازم گشتم که بله پیدا کردم...
آوردم و شروع کردم به درست کردن پنکیک...زیاد درست کردم تا برا کوکم بمونه
ویو کوک
به یه بویی که فک کنم بوی پنکیک بود بیدار شدم...من عاشق پنکیک بودم..
رفتم پایین...دیدم سانا داره پنکیک درست میکنه...آروم رفتم و از پشت بغلش کردم.
ویو سانا
مشغول درست کردن پنکیک بودم که دست یکی دورم حلقه شد....ترسیدم..به دستا نگا کردم که بلــــــه دستای کوک بود.
سانا: وایی ترسوندیمم...
کوک: عااا ببخشید قصد ترسوندنتو نداشتم..
سانا:عب نداره.....برو بشین سر میز الان اینارو میارم.
کوک:چشم رئیسه
سانا:(خنده)
کوک رف نشست سر میز...منم رفتمو میزو چیدم...به به چه پنکیکی درست کردم مــن
کوک: واوو چه بویی
سانا: بلـه...آشپزیه منه هاا
کوک: بله بانو
سانا: هعی...پنکیکتو بخور
کوک: اک
وقتی پنکیک تموم شد...کوک ظرفارو جم کرد و نزاشت من ظرفارو بشورم..
خ
م
ا
ر
ی
تا پارت بعد باییی💅✨💕
پارت: پونزدهم
ویو سانا
از خاب نازنینم بیدار شدم لباسمو عوض کردم... ایش کوک از الان از اون لباسایی که زنای حامله میپوشن خریده...
یکی ازونارو برداشتمو پوشیدم...
رفتم پایین..هوس شیرکاکائو کرده بودم..
سانا: ایشش الان از شانس گند من تموم شده...
رفتم در یخجالو باز کردم..
سانا: عرررر عجب شانسییی یوهووو
دوتا مونده بود..یکیشو برداشتمو شروع کردم به خوردن..
دلم پنکیکم میخاست...رفتم دنبال مواد لازم گشتم که بله پیدا کردم...
آوردم و شروع کردم به درست کردن پنکیک...زیاد درست کردم تا برا کوکم بمونه
ویو کوک
به یه بویی که فک کنم بوی پنکیک بود بیدار شدم...من عاشق پنکیک بودم..
رفتم پایین...دیدم سانا داره پنکیک درست میکنه...آروم رفتم و از پشت بغلش کردم.
ویو سانا
مشغول درست کردن پنکیک بودم که دست یکی دورم حلقه شد....ترسیدم..به دستا نگا کردم که بلــــــه دستای کوک بود.
سانا: وایی ترسوندیمم...
کوک: عااا ببخشید قصد ترسوندنتو نداشتم..
سانا:عب نداره.....برو بشین سر میز الان اینارو میارم.
کوک:چشم رئیسه
سانا:(خنده)
کوک رف نشست سر میز...منم رفتمو میزو چیدم...به به چه پنکیکی درست کردم مــن
کوک: واوو چه بویی
سانا: بلـه...آشپزیه منه هاا
کوک: بله بانو
سانا: هعی...پنکیکتو بخور
کوک: اک
وقتی پنکیک تموم شد...کوک ظرفارو جم کرد و نزاشت من ظرفارو بشورم..
خ
م
ا
ر
ی
تا پارت بعد باییی💅✨💕
- ۶.۴k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط