دستانت

دستانت ...
دو پیچک ظریفند
که عَشَقه وار
بر تنهٔ قامتم می‌پیچند
و ناپدیدم می‌کنند
حالا دیگر ...
از من چیزی نمانده است
تنها تویی که پیدایی.
دیدگاه ها (۱)

می‌خواهی بنشینی توی بغلم که برایت کتاب بخوانم؟ ... می‌شود ...

تمام عمر منتظری منتظر کسی که با همه فرق کند یک روز خوب بهاری...

خلــــــوت انس تو آشــــــوب غزلهــــــای من است نام تو واژ...

+ آهَنگ گوش میدی؟ - عاره:-\ + میشه بشنوم چیه؟ اخه میگَن ادَم...

توی شناخت آدم‌ها کمی خطا دارم ولی به جرات می‌توانم بگویم تجر...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط