🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part:30
توی اتاق پدرم روی صندلی چرمیش نشستم و داخلش فرو رفتم
بوی چپق تند شیرینش کل اتاق و داشت و پر بود
بوش قلبم و فشرد یاد اون موقع ها افتادم که پشت سکان می ایستادو من را روی شانه هایش میزاشت
تا دریارا ببینم و چپقش را میکشید.
توی همین فکر بودم که گردن بند مادرم را دیدم یک هو احساس اینکه جنی اینجاست و داشتم
چشمم به جعبه ای افتاد که روی میز بود بازش کردم که بادیدن گردن بند اشکم در آمد.
او اینجابود روح او داخل این گردن بند بود .
گرمای دریا و بوی مادرم در مشامم پر شد
جنی شبی که مرد این گردن بندو به گردن داشت ولی حالا اینجا چیکار میکرد؟
در باز شدو منم دره جعبه رو بستم و سره جاش گزاشتم
گردن بندو توی جیبم انداختم و به قامت جی هوپ که وارد شد چشم دوختم .
دوباره همون حالت و به صورتم دادم سرد !
نفسم بند اومد گفتم ...من
جی هوپ :سلام بورام .
جی هوپ جلو آمد و دستاش و به میز تکیه دادو جلو آمد و روی من خم شد .
فکر کردم می خواد باهام حرف بزنه پس منتظر موندم ولی اون فقط زل زده بود .
بی طاقت بهش گفتم
بورام :به یکی از کشتی هات پول دادم .
واقعا صدای خودم برای خودم بی گانه بود ،صدام به طوری نرم و آرام و زیبا شده بود که برای خودم نا آشنابود .
جی هوپ نفسی کشیدو گفت
جی هوپ :میدونم رز سیاه .
بعد به چشمانش نگاه کردم و پرسیدم
بورام :یونگی کجاست ؟
یونگی یا همون مسیر یاب پدرم همیشه همراهش بود !
یونگی همیشه هر وقت به کیتن میومدیم به من پرتقال خونی میداد و برام آبنبات می خرید .
جی هوپ نگاهی به من انداخت و گفت
جی هوپ :اون رفته !
منظور شو فهمیدم خدای من !
ی یونگی مرده بود ! اون رفته بود جی هوپ سرش و پایین انداخت
بعد چپق شو با شمعی که روشن بود روشن کردو یه کام کشید
جی هوپ به میز تکیه ای داد
بورام :تا الان چند تا کشتی داری ؟
جی هوپ :۳۰ تا
درست بود کشتی سایه ای که داشت هم اگر حساب می کردیم رز سیاه بود
سری تکون دادم که جی هوپ به سمت قفسه ها رفت و نقشه ای در آوردو
جلوی من انداخت
Part:30
توی اتاق پدرم روی صندلی چرمیش نشستم و داخلش فرو رفتم
بوی چپق تند شیرینش کل اتاق و داشت و پر بود
بوش قلبم و فشرد یاد اون موقع ها افتادم که پشت سکان می ایستادو من را روی شانه هایش میزاشت
تا دریارا ببینم و چپقش را میکشید.
توی همین فکر بودم که گردن بند مادرم را دیدم یک هو احساس اینکه جنی اینجاست و داشتم
چشمم به جعبه ای افتاد که روی میز بود بازش کردم که بادیدن گردن بند اشکم در آمد.
او اینجابود روح او داخل این گردن بند بود .
گرمای دریا و بوی مادرم در مشامم پر شد
جنی شبی که مرد این گردن بندو به گردن داشت ولی حالا اینجا چیکار میکرد؟
در باز شدو منم دره جعبه رو بستم و سره جاش گزاشتم
گردن بندو توی جیبم انداختم و به قامت جی هوپ که وارد شد چشم دوختم .
دوباره همون حالت و به صورتم دادم سرد !
نفسم بند اومد گفتم ...من
جی هوپ :سلام بورام .
جی هوپ جلو آمد و دستاش و به میز تکیه دادو جلو آمد و روی من خم شد .
فکر کردم می خواد باهام حرف بزنه پس منتظر موندم ولی اون فقط زل زده بود .
بی طاقت بهش گفتم
بورام :به یکی از کشتی هات پول دادم .
واقعا صدای خودم برای خودم بی گانه بود ،صدام به طوری نرم و آرام و زیبا شده بود که برای خودم نا آشنابود .
جی هوپ نفسی کشیدو گفت
جی هوپ :میدونم رز سیاه .
بعد به چشمانش نگاه کردم و پرسیدم
بورام :یونگی کجاست ؟
یونگی یا همون مسیر یاب پدرم همیشه همراهش بود !
یونگی همیشه هر وقت به کیتن میومدیم به من پرتقال خونی میداد و برام آبنبات می خرید .
جی هوپ نگاهی به من انداخت و گفت
جی هوپ :اون رفته !
منظور شو فهمیدم خدای من !
ی یونگی مرده بود ! اون رفته بود جی هوپ سرش و پایین انداخت
بعد چپق شو با شمعی که روشن بود روشن کردو یه کام کشید
جی هوپ به میز تکیه ای داد
بورام :تا الان چند تا کشتی داری ؟
جی هوپ :۳۰ تا
درست بود کشتی سایه ای که داشت هم اگر حساب می کردیم رز سیاه بود
سری تکون دادم که جی هوپ به سمت قفسه ها رفت و نقشه ای در آوردو
جلوی من انداخت
۶.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.