دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی

دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی
با من ز درد حادثه صحبت نمیکنی

دیریست پشت پنجره ماندم که رد شوی
اما تو مدتیست اجابت نمی کنی

قولی که داده ای به من از یاد برده ای
گفتی ز باغ پنجره هجرت نمیکنی
دیدگاه ها (۱)

عاشقی بــودم که دل دادمولی زود بـاختم با هــمه جنگـیدم وبازم...

دلت می‌آید؟مرا به نام کوچکم صدا نزنی 💕 💕 💕 ونشنوی "جانم"...؟

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۹ از آخرین باری که با او دعوا کرده ب...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط