باید کسی در آغوشم میکشید باید کسی آرامم میکرد من قوی

باید کسی در آغوشم می‌کشید، باید کسی آرامم می‌کرد. من قوی بودم اما دردها از من قوی‌تر شده‌بودند، من جسور بودم اما روزگار از من جسورتر شده بود، سیل اندوه را به سمتم روانه می‌کرد و می‌خواست بایستم و قوی باشم، اما دوام آوردن و ایستادگی در نهایت اندوه محال بود! من باید تنه‌ی درختی را محکم می‌گرفتم تا دوام بیاورم، و حوالی من هیچ درختی برای پناه بردن نبود!
همه‌ی ما از یک جایی به بعد از شدت بیچارگی‌، ریشه در زمین می‌کوبیم و درخت می‌شویم، سنگ می‌شویم، سخت می‌شویم و می‌ایستیم.
حقیقت این است که ما قوی بودیم؛ چون چاره‌ای به جز قوی بودن نداشتیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۰)

سربازی که روی مردم خودش اسلحه بکشدلایق زنده ماندن نیست...

مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختند و برای عشق مرز، غافل از ا...

در نقاشی عشق و درد (خون آشام هم گفته می‌شود) شاهد زیباترین ت...

اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که تا کنون یاد گرفتی چیست؟...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط