میدانی

میدانی؟
بدبختی از آنجا شروع شد که گفتیم ما منطقی هستیم
یکی مان پرسید منطقی یعنی چه؟
آن یکی جواب داد یعنی هر بلایی سرت آمد،
صدایت در نیاید...
این شد که یارمان بد کرد و صدایمان در نیامد...
عزیزمان مُرد و صدایمان در نیامد...
عشقمان رفت و صدایمان در نیامد...
توی خانه،سر خاک،وسط سالن فرودگاه
به جای اینکه گِل بر سرمان بگیریم و خودمان راچنگ
بزنیم و فریاد بکشیم و شیشه بشکنیم تا
نشکند...
نرود...
بماند...
هی منطقی رفتار کردیم.ایستادیم
و بغضمان را قورت دادیم و لبخند زدیم.
مثل احمق ها دست تکان دادیم و گذاشتیم رفتنی ها بروند
از خانه ، از دنیا ، از دست...!
دیدگاه ها (۴)

اینجادر مساحت منزنی هست که محیطشاگر به وسعت آرامش مکه نباشدک...

زخمـی که درد گرفته تا ترانه شـود قلبی که سخت گرفته تا بهانه ...

ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺖ ﺑﮕﻮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢﺭﺟﺰ ﻧﺨﻮﺍﻧﻨﺪ!ﻣﻦ ﺍﻫﻞِ ﺟﻨﮓ ﻧﻴﺴﺘﻢ؛ﺷ...

یکی از روزهای چهل سالگیتدر میان گیر و دار زندگی ملال آورتلاب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط