𝑾𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒃𝒆𝒄𝒐𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒊𝒈𝒈𝒆𝒔𝒕 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒃𝒐𝒔𝒔...
𝑾𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒃𝒆𝒄𝒐𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒊𝒈𝒈𝒆𝒔𝒕 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒃𝒐𝒔𝒔...
وقتی میشی معشوقه بزرگترین ارباب مافیا...
فصل 2 پارت 7
(به خاطر تولد جیمین)
تهیونگ:همین الان مگه نه آقا؟
/بله
ا.ت:چی چی اما تو گولم زدی
تهیونگ:بعله دیگه با اینیم😏
ا.ت:هوففففف
(بعد بستنی و داخل ماشین)
تهیونگ:الان میخوای بگی امروز واست مهم نبود؟
ا.ت:هو؟
تهیونگ:الکی منو کشوندی بستنی فروشی ک بهم بفهمونی امروز اصنچیز خاصی برات اتفاق نیوفتاد و مث روزای دیگس ن؟
ا.ت:ن...ینی آره عز کجا فهمیدی؟
تهیونگ: اگه نمیفهمیدم ک اونجوری برادرت نبودم
ا.ت:مرسی ک هستی
تهیونگ:خاهش
بعد نمیدونم چی شد که کامیون جلومون افتاد تهیونگ میخواست دور بزنه که ما کامیون تصادف کردیم و ماشین برعکس شد
بعد از چن لحظه تازه فهمیدم ولی نمیتونستم از ماشین بیرون بیام
کلا ماشین مچاله شده بود
تهیونگو صدا میزدم اما جوابمو نمیداد
دیگه نفهمیدم چی شد
(پرش زمانی فردا)
ا.ت
چشامو باز کردم که با یه اتاق سفید مواجه شدم!
بیمارستان!!
تازه یاد اتفاقات افتادم پرستار اومد داخل
/اوه بهوش اومدید
ا.ت:برادرم کو؟
وقتی میشی معشوقه بزرگترین ارباب مافیا...
فصل 2 پارت 7
(به خاطر تولد جیمین)
تهیونگ:همین الان مگه نه آقا؟
/بله
ا.ت:چی چی اما تو گولم زدی
تهیونگ:بعله دیگه با اینیم😏
ا.ت:هوففففف
(بعد بستنی و داخل ماشین)
تهیونگ:الان میخوای بگی امروز واست مهم نبود؟
ا.ت:هو؟
تهیونگ:الکی منو کشوندی بستنی فروشی ک بهم بفهمونی امروز اصنچیز خاصی برات اتفاق نیوفتاد و مث روزای دیگس ن؟
ا.ت:ن...ینی آره عز کجا فهمیدی؟
تهیونگ: اگه نمیفهمیدم ک اونجوری برادرت نبودم
ا.ت:مرسی ک هستی
تهیونگ:خاهش
بعد نمیدونم چی شد که کامیون جلومون افتاد تهیونگ میخواست دور بزنه که ما کامیون تصادف کردیم و ماشین برعکس شد
بعد از چن لحظه تازه فهمیدم ولی نمیتونستم از ماشین بیرون بیام
کلا ماشین مچاله شده بود
تهیونگو صدا میزدم اما جوابمو نمیداد
دیگه نفهمیدم چی شد
(پرش زمانی فردا)
ا.ت
چشامو باز کردم که با یه اتاق سفید مواجه شدم!
بیمارستان!!
تازه یاد اتفاقات افتادم پرستار اومد داخل
/اوه بهوش اومدید
ا.ت:برادرم کو؟
۵۸.۶k
۲۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.