🇮🇷...یاد بچگی هام افتادم؛ اون روزها که چهار پنج سالم بیشت
🇮🇷...یاد بچگی هام افتادم؛ اون روزها که چهار پنج سالم بیشتر نبود و مادرم که همه موفقیتام رو از ایشون دارم به من میگفت: «بیا بازی کنیم... تو یه مسلمونی و من یه کافرم... ببین میتونی به من ثابت کنی که خدا وجود داره »
🇮🇷و من چقدر این بازیا رو دوست داشتم. مادرم بدون ملاحظه سن من استدلال هایی در رد خدا می آورد که من رو جداً به شک می انداخت. بعد خودش توضیح میداد که جواب این شکیات چیه و دوباره ادامه بازی.
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهر
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🇮🇷و من چقدر این بازیا رو دوست داشتم. مادرم بدون ملاحظه سن من استدلال هایی در رد خدا می آورد که من رو جداً به شک می انداخت. بعد خودش توضیح میداد که جواب این شکیات چیه و دوباره ادامه بازی.
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهر
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
۲.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.