🇮🇷بغلم کرد. اشکاش روی مقنعه ام می ریخت.
🇮🇷بغلم کرد. اشکاش روی مقنعه ام می ریخت.
کنار اتوبان نشستیم؛ کاری غیر معمول و غریب.
یه نفر این گوشه اتوبان داشت برای خدا گریه می کرد؛
کاری غیر معمول و غریب تر!
🇮🇷چه حالی شدم. بغلش کردم. باهاش نشستم. باهاش به از دست دادن یه عزیز فکر کردم. باهاش به خدا متوسل شدم. باهاش گریه کردم.
🇮🇷باید برای خدا از عزیز ترین متعلقاتت بگذری تا خدا برات دعوت نامه اختصاصی بفرسته.
گفتم: 《 اشکای فرشته ها روی صورت تو چکار میکنه دختر مسلمون؟! 》
سرش را بلند کرد و نگاهم کرد.
گفتم: 《 اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. تو خودت گفتی که تسلیم خدایی....》
🇮🇷از پشت چشمه های چشماش خندید.
🇮🇷گفتم من به دوستی با تو افتخار میکنم. خدا به همه کمک می کند. اما تو، بهخاطر خدا، از عزیز ترین فرد زندگیت گذشته ی. مطمئن باشند برای این کار تو پاداش خیلی ویژه ای در نظر گرفته. اون به تو خیلی ویژه کمک می کنه. من یقین دارم تو اون چیزی رو که دنبالِشی پیدا می کنی. 》
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
کنار اتوبان نشستیم؛ کاری غیر معمول و غریب.
یه نفر این گوشه اتوبان داشت برای خدا گریه می کرد؛
کاری غیر معمول و غریب تر!
🇮🇷چه حالی شدم. بغلش کردم. باهاش نشستم. باهاش به از دست دادن یه عزیز فکر کردم. باهاش به خدا متوسل شدم. باهاش گریه کردم.
🇮🇷باید برای خدا از عزیز ترین متعلقاتت بگذری تا خدا برات دعوت نامه اختصاصی بفرسته.
گفتم: 《 اشکای فرشته ها روی صورت تو چکار میکنه دختر مسلمون؟! 》
سرش را بلند کرد و نگاهم کرد.
گفتم: 《 اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. تو خودت گفتی که تسلیم خدایی....》
🇮🇷از پشت چشمه های چشماش خندید.
🇮🇷گفتم من به دوستی با تو افتخار میکنم. خدا به همه کمک می کند. اما تو، بهخاطر خدا، از عزیز ترین فرد زندگیت گذشته ی. مطمئن باشند برای این کار تو پاداش خیلی ویژه ای در نظر گرفته. اون به تو خیلی ویژه کمک می کنه. من یقین دارم تو اون چیزی رو که دنبالِشی پیدا می کنی. 》
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
۶.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.