وقتی مدل بودی و جیمین رئیست
وقتی مدل بودی و جیمین رئیست ❤️🩹
پارت ۱۸🌊
ویو ات ...
که صدای یه نفرو شنیدم که میگه پاشو رسیدیم
×یونا پاشو
_ه.......
×پاشو رسیدیم
_امممم
×د پاشو دیگه(داد)
_واییییی چیه سکته کردم
×اییییی پاشو دیگه الان دیر میرسیدم به پرواز
_حیهه مگه ساعت چنده
×ساعت ۸ونیم
_واییییی دیرهههه
×هعیییی پس تا الان چی گفتم
و سریع رفتم پایین تا بریم به پروازمون ...
رفتیم سوار هواپیما شدیم من فوبیای شدید ارتفاع دارم یعنی الان باید یکی رو تو پرواز بغل کنم اون موقعی که رفتیم آلمان مامانم بغلم کرده بود واییی حالا چیکار کنم...
×چته چرا رنگت پریده
_م...من.می..تر
×از ارتفاع میترسی(شوکه)
_ا...آره
که یه دستی رو دور خودم حس کردم و یهو تو بغلش افتادم چییییی الان بغلشم نهههههه این امکان نداره حتما خوابه نههههه واقعیه....
×الان خوبی
_ا...آره...مم..ممنون
×خواهش حالا حرف نزن میخوام بخوابم
_چ...چشم
و گرفت خوابید چه زود خوابش میبره ولی خیلی خوشگله اون مژه های پر پشت او چشمای کشیده و خوشگل ولی بقیه ی صورتش معلوم نبود چون همیشه ی خدا ماسک داره اههههه چرا یه بار ماسکش رو در نیارم همممم...
×نکن
_شما بیدار بودین
×آره به ماسکم دست نزن
_چشم
وا این کی بیدار بود همممم این فکر و خیالات رو کنا گزاشتم و چشمام رو بستم و خوابیدم....
۸ساعت بعد...
که یکی بیدارم کرد
_همممم
×پاشو رسیدیم آلمان
_باشه....واقعااااا
×ایییی داد نزن آره
_اییییی آخيش از این ارتفاع متنفرم
×(حیح نقطه ضعفتو یافتم کوچولو)
_چیزی گفتین
×اممم نه بریم
_چشم
و با ماشین ارباب حرکت کردیم به ساختمانی که همه مافیاها توش بودن....
خب اینم از این پارت یه فالور دیگه میشیم صد تایی و بعد سه پارت هدیهههه
(یه خوشحالی برای شوما از طرف حضرت یونا)🍻🫡😁😉
لایکککک کامنتتتت فالوررررر
yona_park
پارت ۱۸🌊
ویو ات ...
که صدای یه نفرو شنیدم که میگه پاشو رسیدیم
×یونا پاشو
_ه.......
×پاشو رسیدیم
_امممم
×د پاشو دیگه(داد)
_واییییی چیه سکته کردم
×اییییی پاشو دیگه الان دیر میرسیدم به پرواز
_حیهه مگه ساعت چنده
×ساعت ۸ونیم
_واییییی دیرهههه
×هعیییی پس تا الان چی گفتم
و سریع رفتم پایین تا بریم به پروازمون ...
رفتیم سوار هواپیما شدیم من فوبیای شدید ارتفاع دارم یعنی الان باید یکی رو تو پرواز بغل کنم اون موقعی که رفتیم آلمان مامانم بغلم کرده بود واییی حالا چیکار کنم...
×چته چرا رنگت پریده
_م...من.می..تر
×از ارتفاع میترسی(شوکه)
_ا...آره
که یه دستی رو دور خودم حس کردم و یهو تو بغلش افتادم چییییی الان بغلشم نهههههه این امکان نداره حتما خوابه نههههه واقعیه....
×الان خوبی
_ا...آره...مم..ممنون
×خواهش حالا حرف نزن میخوام بخوابم
_چ...چشم
و گرفت خوابید چه زود خوابش میبره ولی خیلی خوشگله اون مژه های پر پشت او چشمای کشیده و خوشگل ولی بقیه ی صورتش معلوم نبود چون همیشه ی خدا ماسک داره اههههه چرا یه بار ماسکش رو در نیارم همممم...
×نکن
_شما بیدار بودین
×آره به ماسکم دست نزن
_چشم
وا این کی بیدار بود همممم این فکر و خیالات رو کنا گزاشتم و چشمام رو بستم و خوابیدم....
۸ساعت بعد...
که یکی بیدارم کرد
_همممم
×پاشو رسیدیم آلمان
_باشه....واقعااااا
×ایییی داد نزن آره
_اییییی آخيش از این ارتفاع متنفرم
×(حیح نقطه ضعفتو یافتم کوچولو)
_چیزی گفتین
×اممم نه بریم
_چشم
و با ماشین ارباب حرکت کردیم به ساختمانی که همه مافیاها توش بودن....
خب اینم از این پارت یه فالور دیگه میشیم صد تایی و بعد سه پارت هدیهههه
(یه خوشحالی برای شوما از طرف حضرت یونا)🍻🫡😁😉
لایکککک کامنتتتت فالوررررر
yona_park
- ۴.۹k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط