وقتی مدل بودی و جیمین رئیست
وقتی مدل بودی و جیمین رئیست❤️🩹
پارت ۱۶🌊
و رفتم تا به ادامه کارهام برسم کم کم شب هم رسید و من رفتم تو اتاقم تا اول برم حمام بعد برم بخوابم کارامو کردم حموم کردم و رفتم تا بخوابم همش به فکر این بودم که بازم باید اون عوضی (میفهمین کیه در پارت های اینده)
رو ببینم هعییییی با این فکرا خوابم برد...
ویو ات ساعت ۹ صبح..
ساعتم زنگ خورد رفتم WC تا کارای لازم رو انجام بدم بعد اومدم تا چمدونم رو ببندم تا برای ۱۲ ساعت دیگه بریم آلمان بعد رفتم پایین تا کارا رو با اجوما انجام بدیم....
ویو جیمین ساعت ۱۰ صبح...
سالتم زنگ خورد بلند شدم کارام رو کردم چمدونمو دادم به خدمتکارا تا برام آماده کنن برای ۱۲ ساعت دیگه بلیط رزرو کردم ب ای آلمان تا با اون بریم و رفتم پایین تا صبحونه بخوریم که دیدم یه سگ داره میاد نزدیکم این که الکسه سگ برادرم تهیونگ خیلی گیلی گیلیه موچی کوچولو(تو خودت یه پا موچی هستی)
و بردمش س میز تا بهش صبحونه بدم که با یه میز پر از صبحونه روبهرو شدم یعنی اینارو کی درست کرده اجوما.. نه نه اجوما کم درست میکنه میگه ضرر داره آدم زیاد غذا بخوره پس حتما یکی از خدمتکارا بوده هممممم باید بپرسم ارهههه...
ویو ات...
که ارباب از بالا اومد یه سگ دور پاهاش پیچید خیلی گوگولی بود پدسگ دوست داشتم بچلونمش کوچولو که ارباب اونو بلندش کرد و برد سر میز اول یکم تعجب کرد ولی به فکر فرو رفت یعنی چی شده با این فکر و خیالات پاشدم تا برم سر میز پیش خدمتکارا که ارباب منو و اجوما رو صدا زد...
×اجوما و یونا بیاین اینجا
_چشم
=چشم
=چیزی شده ارباب
×نه ولی یه چیزی فکرم رو درگیر کرده کی این میز رو چیده آخه اجوما و کم غذا درست میکنی و بقیه خدمتکارا هم تزیین بلد نیستن پس کی بوده...تو میدونی یونا...
_چی..چیز من...من بودم...میگم که اگه خوش...خوشتون نمیاد تا درس...درستشون کنم ار...ارباب
×نه نمیخواد ولی افرین خوبه داری پیشرفت میکنی
_مم...ممنون
بهم بر خورد یعنی چی که پیشرفت میکنم من تو خونه خودمون یه پا آشپز بودم الدنگ اسکل(خودتی الاغ)اهههه
و رفتم تا یکم بخوابم ....
پیامی از طرف حضرت یونا
لایکککککک کامنتتتتت فالوررررر
تا پارت بعد رو بزارم عزیزان
اهاااا راستی اگه ۱۰۰ تایی بشیم سه پارت هدیه میدم خدمتتون
(نازنین ناز نکن درو رو کسی باز نکن نازنین قهر نکن زندگیمو سرد نکن)🔪🔪🔪
yona_park
پارت ۱۶🌊
و رفتم تا به ادامه کارهام برسم کم کم شب هم رسید و من رفتم تو اتاقم تا اول برم حمام بعد برم بخوابم کارامو کردم حموم کردم و رفتم تا بخوابم همش به فکر این بودم که بازم باید اون عوضی (میفهمین کیه در پارت های اینده)
رو ببینم هعییییی با این فکرا خوابم برد...
ویو ات ساعت ۹ صبح..
ساعتم زنگ خورد رفتم WC تا کارای لازم رو انجام بدم بعد اومدم تا چمدونم رو ببندم تا برای ۱۲ ساعت دیگه بریم آلمان بعد رفتم پایین تا کارا رو با اجوما انجام بدیم....
ویو جیمین ساعت ۱۰ صبح...
سالتم زنگ خورد بلند شدم کارام رو کردم چمدونمو دادم به خدمتکارا تا برام آماده کنن برای ۱۲ ساعت دیگه بلیط رزرو کردم ب ای آلمان تا با اون بریم و رفتم پایین تا صبحونه بخوریم که دیدم یه سگ داره میاد نزدیکم این که الکسه سگ برادرم تهیونگ خیلی گیلی گیلیه موچی کوچولو(تو خودت یه پا موچی هستی)
و بردمش س میز تا بهش صبحونه بدم که با یه میز پر از صبحونه روبهرو شدم یعنی اینارو کی درست کرده اجوما.. نه نه اجوما کم درست میکنه میگه ضرر داره آدم زیاد غذا بخوره پس حتما یکی از خدمتکارا بوده هممممم باید بپرسم ارهههه...
ویو ات...
که ارباب از بالا اومد یه سگ دور پاهاش پیچید خیلی گوگولی بود پدسگ دوست داشتم بچلونمش کوچولو که ارباب اونو بلندش کرد و برد سر میز اول یکم تعجب کرد ولی به فکر فرو رفت یعنی چی شده با این فکر و خیالات پاشدم تا برم سر میز پیش خدمتکارا که ارباب منو و اجوما رو صدا زد...
×اجوما و یونا بیاین اینجا
_چشم
=چشم
=چیزی شده ارباب
×نه ولی یه چیزی فکرم رو درگیر کرده کی این میز رو چیده آخه اجوما و کم غذا درست میکنی و بقیه خدمتکارا هم تزیین بلد نیستن پس کی بوده...تو میدونی یونا...
_چی..چیز من...من بودم...میگم که اگه خوش...خوشتون نمیاد تا درس...درستشون کنم ار...ارباب
×نه نمیخواد ولی افرین خوبه داری پیشرفت میکنی
_مم...ممنون
بهم بر خورد یعنی چی که پیشرفت میکنم من تو خونه خودمون یه پا آشپز بودم الدنگ اسکل(خودتی الاغ)اهههه
و رفتم تا یکم بخوابم ....
پیامی از طرف حضرت یونا
لایکککککک کامنتتتتت فالوررررر
تا پارت بعد رو بزارم عزیزان
اهاااا راستی اگه ۱۰۰ تایی بشیم سه پارت هدیه میدم خدمتتون
(نازنین ناز نکن درو رو کسی باز نکن نازنین قهر نکن زندگیمو سرد نکن)🔪🔪🔪
yona_park
- ۶.۸k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط