حس تاریکی پارت ۵
#حس_تاریکی
در با هزار ترس لرز باز کردم
اول سرمو از در بیرون وردم چیزی نبود جز تاریکی ؛ چراغ قوه خودمو روشن کردم اول طرف سمت راستم ک طرف پله ها بود گرفتم هیچی نبود ؛ بعد سمت چپ راهرو که در بود
ک یک دفعه یکی دستشو گذاشت رو شونم میخاستم جیغ بزنم ک جلوی دهنمو گرفت
برگشتم دیدم جینه
من : یااا داری چیکار میکنی !
جین : مراقب باش حالا برو ؛ اگ باز بود اشاره کن
باید میرفتم ببینم در باز یا نه ؛ از نظر خودم این سخت ترین کار دنیا بود ؛ باید هر جور شده از این جهنم بیرون میرفتیم تمام امیدمون به همون در بود
جین : برو دیگگگ ما توی این کلیسا داریم خفه میشیم
من : بزار تمرکز کنم !
نفسمو جمع کردم و سریع به دوییدن به طرف در کروم انگار یک سایه ای دنبالم می اومد ؛ فقط یکم دیگ مونده بود که ب در برسم عرق لعنتیم دو برابر شده بود و جلوی صورتم می اومد
جین : بدوووو دنبالته
دستمو دراز کردم و دستگیر کشیدم پایین ک در باز شد ؛ سریع برگشتم که ببینم واقعا چی دنبالمه ؛ ک دیدم چیزی نیس
جین ک دید در بازع با بقیه اعضا اومدن
ب دیوار کنار درتکیه دادم
من رو ب جین : واقعا چیزی دنبالم بود
جین : نههه فقط میخاستیم ببینم سرعتت توی اوج چقدره
هوپی : باز این از این شوخی ها کرد
جین : یااا من فقط میخام نجاتتون بودماگ یواش برین خب اول اینکه ما الاف میشیم دوم اینکه شما سریع میرسین اون اضطرابع از بین میره
ته : بیخیال بیاین بریم توی حیاط
بلند شدم رفتیم توی حیاط ؛ حیاط خیلی ترسناک تر از تو بود ؛ چن کلی درخت و وسایل خرت پرت روی زمین بود
نامجون : اون چیه روی زمین ! ..... انگار یک تابتوته ⚰
کوکی : یک چیزی روش نوشته ؛ چی .... به انگلیسع .... نامجون هیونگ چی نوشته !
نامجون : نههههه
☘ ☘
در با هزار ترس لرز باز کردم
اول سرمو از در بیرون وردم چیزی نبود جز تاریکی ؛ چراغ قوه خودمو روشن کردم اول طرف سمت راستم ک طرف پله ها بود گرفتم هیچی نبود ؛ بعد سمت چپ راهرو که در بود
ک یک دفعه یکی دستشو گذاشت رو شونم میخاستم جیغ بزنم ک جلوی دهنمو گرفت
برگشتم دیدم جینه
من : یااا داری چیکار میکنی !
جین : مراقب باش حالا برو ؛ اگ باز بود اشاره کن
باید میرفتم ببینم در باز یا نه ؛ از نظر خودم این سخت ترین کار دنیا بود ؛ باید هر جور شده از این جهنم بیرون میرفتیم تمام امیدمون به همون در بود
جین : برو دیگگگ ما توی این کلیسا داریم خفه میشیم
من : بزار تمرکز کنم !
نفسمو جمع کردم و سریع به دوییدن به طرف در کروم انگار یک سایه ای دنبالم می اومد ؛ فقط یکم دیگ مونده بود که ب در برسم عرق لعنتیم دو برابر شده بود و جلوی صورتم می اومد
جین : بدوووو دنبالته
دستمو دراز کردم و دستگیر کشیدم پایین ک در باز شد ؛ سریع برگشتم که ببینم واقعا چی دنبالمه ؛ ک دیدم چیزی نیس
جین ک دید در بازع با بقیه اعضا اومدن
ب دیوار کنار درتکیه دادم
من رو ب جین : واقعا چیزی دنبالم بود
جین : نههه فقط میخاستیم ببینم سرعتت توی اوج چقدره
هوپی : باز این از این شوخی ها کرد
جین : یااا من فقط میخام نجاتتون بودماگ یواش برین خب اول اینکه ما الاف میشیم دوم اینکه شما سریع میرسین اون اضطرابع از بین میره
ته : بیخیال بیاین بریم توی حیاط
بلند شدم رفتیم توی حیاط ؛ حیاط خیلی ترسناک تر از تو بود ؛ چن کلی درخت و وسایل خرت پرت روی زمین بود
نامجون : اون چیه روی زمین ! ..... انگار یک تابتوته ⚰
کوکی : یک چیزی روش نوشته ؛ چی .... به انگلیسع .... نامجون هیونگ چی نوشته !
نامجون : نههههه
☘ ☘
۲.۹k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.