چه زیبا میشود دیدار که باشد با تو پنهانی

.
چه زیبا میشود دیدار . که باشد با تو پنهانی
چه لذت میدهد بوسه ز کنج لب و طولانی
پریشان زلف تو چون موج به روی شانه میریزد
به دنیا افکند لرزه همین امواج طوفانی

لبانت غنچه ای از گل بیاراید بهارم را
سرای دل بروبم من تو را خوانم به مهمانی

اگر دانم که می آیی گلستان میکنم راهت
قدومت لاله ها ریزم به آشکارا نه پنهانی

اگر از آسمان بارد به رویم سیلی از باران
به دنبال تو میگردم در آن ایام بارانی

رویم در باغ و بستانها کنیم دیدار آخر را
روی در خاطرم ماند همین دیدار پایانی
دیدگاه ها (۲)

نمے پرسے دلیل گونه هاے اشڪبارم راخبر دارے به یغما برده اے دا...

عمرِ مـن در طلبِ نرگـسِ مستانـه گذشتدل نشد مست ز پیمانـه و پ...

سنگ را آب کند سوز سه تارم امشب نیستی ...نیستی ای ماه کنارم ا...

یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم ساقی نظر انداخت، به میخانه ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط