رمان جین

رمان جین

ولش کن ذهنمو با چیز های الکی پر نکنم
حالا که قبول کرده باید خوشحال باشم
ات:فقط یه چیزی
جین :چی؟
ات: قول بده دیگه بهم مشکوک نشی
جین :باشه هروی بیبیم بگه
ات:راستی تو چرا بهم نگفتی خونه دوربین داره ؟
جین :بعد میگم بهتر نیست شب به این خوبی رو خراب کنیم ؟
داشتم میرفتم تو که ات سریع گفت
ات:نه نه
جین : چی نه کاری نمی‌خوام باهات بکنم می‌خوام فیلم بزارم ببینیم (با خنده )
ات :خونه خیلی ریخت و پاشه نمیشه بیای تو
جین :اشکالی نداره
ات:اصلا من فردا مسابقه دارم باید زود بخوابم
جین :مسابقه مگه چند روز پیش نبود ؟
ات:تو از کجا می‌دونی ؟
جین : جونگ‌کوک بهم گفت
ات:آهان نه قرار بود چند روز پیش باشه اما روزش رو عوض کردن
جین :آهان
ات: نمیخوای بری ؟
جین :باشه ولی یادت باشه منو خونت راه ندادی
ات: خودتو لوس نکن خونه ریخت و پاشه
جین :باشه خداحافظ
ات: خداحافظ
از زبون ات
خوب شد نیومد داخل وگرنه تمام برگه ها رو میدید بد بخت میشدم
از زبون جک
داشتم به عکس نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد
جک:بله آقا .......نگران نباشید.......هیچ کاری نمیتونه بکنه ....... عکس الان دست منه‌‌........چشم براتون میارم .......ممنون قربان
خب اینم از این خانم کوچولو به نظرت میتونی سد راه من بشی؟😂😂
دیدگاه ها (۱۳)

رمان جین فردااز زبون ات با آلارم گوشیم که ساعت ۵ صبح رو نشون...

رمان جین اما همون لحظه دستم توسط کسی کشیده شد صورتش معلوم نب...

رمان جین ولی فکر نکنم کار جین باشه جین خیلی مهربونه ولی اگه ...

رمان جین فردا با بادیگارد ها به سمت خونه ی الکس رفتم هنوزم م...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۱#

دیدار اول ..

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط