☆زیبا ترین رویا☆
☆زیبا ترین رویا☆
☆part6☆
سال ۲۰۲۰
ویو ا.ت
تو کرا بودیم ولی هیچوقت بی تی اس رو از نزدیک ندیدم منم که ۲۰ سالم بود و به کمپانی میرم با خواهدم میریم کمپانی بعد از کمپانی داشتیم به سمت در میرفتیم که بریم خونه
لیا:باورت میسه من ۸ ساله کره زندگی میکنیم وای بی تی اس رو از نزدبک ندیدیم
ا.ت:هعییی روزگار
که یهو سینه ی مردی خورد به صورتم سرمو بردم بالا اون جونگکوک بود
اون همون کسی بود که من همیشه آرزو داشتم ببینمش حالا دیدمش
ا.ت:(جیغ و ذوق)
لیا:(تعجب و ذوق)
ویو ا.ت:
که یهو پاهام پیچ خورد افتادم روش حس کردم دست یکی تو شکممه نگاهی به دست کردم دست جونگکوک بود زود. از اون حالت در اومدم ولی پام درد میکرد نمیتونستم پای سمت چپم که پیچ خورد رو رو زمین بزارم پای چپم رو نگذاشتم زمین یکمی آوردم بالا که کوک یه نگاهی به پام انداخت زود منو براید استایل بغل کرد منو برد به سمت در از ا ونجا خارج شدیم خواهرم که دنبالمون میومد
کوک:باید مراقب باشی من اگه نبودم سرت مشکست
ا.ت:خودم پا دراماااا(کمی عصبی)
ویو ا.ت:
دستش زیر باسنم بوده چون دامن پوشیده بودم کمی خجالت میکشیدم رسیدیم به ماشین کوک در ماشین رو باز کرد منم گذاشت ماشین جلویی خودشم سوار شد شروع کرد به حرکت کردن
ا.ت:داریم کجا میریم؟
کوک:دکتر(با لحنی که آرمیا دوس دارن)
ا.ت:من برم دیگه من از دکتر متنفرم بوی آمپولا پخش میشه منم که چندشم میشه
کوک:باید پاهاتو ببینه بلکه شکست(مظلوم)
ا.ت:اوخیییی کوکک چقدر کیوتی
با دستم لپشو کشیدم اینقدر نرم بود
ا.ت:اواهایییی لپات چه نرمههههه عررر
کوک:من کیوت نیستماااا ولم کن حواسم پرت میشه(مظلوم)
ا.ت:باشه(دلش رفته سعی میکنه جیغ نکشه) کوک:خب...رسیدیم
ا.ت:کوک من من...میترسم
دلینگ دلینگ دلینگ
ا.ت:اوه مامانم زنگ زده بزار.....الو...سلام مامان خوبی.....من.من.راستش.کمپانی ام....آره..آره.خدافظ.فعلا
م.ا.ت.ل:سلام دخترم....مرسی.کجایی...آهان باشه خدافظ
پایان مکالمه تماس ا.ت و مامانش
ا.ت:هووههه..کوک..بریم
کوک اومد در رو باز کرد منو براید استایل بغل کرد رفتیم سمت دکتر یه پرستاری داشت به سمتمون میومد
کوک:پرستار...ایشون نمیدونم پاش چش شده
پرستار:باشه
دکتر پامو دید بله شکست من نمیترسیدم من از هیچی نمیترسیدم فقط نمیخواستم دکتر پامو باند پیچی کرد و کوک باز براید استایل بغلم کرد همه داشتن ازمون فیلم میگرفتن منم آروم زدم تو بازوش
ا.ت:همه دارن ازمون فیلم میگیرن و تو اینترنت پخشش میکنن منم که مامانم پدرم رو در میاره
کوک:ولش کن بابا اونا همه کاری. میکنن تو هم باید عادت کنی ببین من عادت کردم تو هم که میخوای آیدل بشی همه ی آیدلا عادت کردن
ا.ت:اوهوم باشه
رسیدیم به ماشین کوک در ماشین رو باز کرد منم گذاشت ماشین جلویی خودشم سوار شد شروع کرد ....
☆part6☆
سال ۲۰۲۰
ویو ا.ت
تو کرا بودیم ولی هیچوقت بی تی اس رو از نزدیک ندیدم منم که ۲۰ سالم بود و به کمپانی میرم با خواهدم میریم کمپانی بعد از کمپانی داشتیم به سمت در میرفتیم که بریم خونه
لیا:باورت میسه من ۸ ساله کره زندگی میکنیم وای بی تی اس رو از نزدبک ندیدیم
ا.ت:هعییی روزگار
که یهو سینه ی مردی خورد به صورتم سرمو بردم بالا اون جونگکوک بود
اون همون کسی بود که من همیشه آرزو داشتم ببینمش حالا دیدمش
ا.ت:(جیغ و ذوق)
لیا:(تعجب و ذوق)
ویو ا.ت:
که یهو پاهام پیچ خورد افتادم روش حس کردم دست یکی تو شکممه نگاهی به دست کردم دست جونگکوک بود زود. از اون حالت در اومدم ولی پام درد میکرد نمیتونستم پای سمت چپم که پیچ خورد رو رو زمین بزارم پای چپم رو نگذاشتم زمین یکمی آوردم بالا که کوک یه نگاهی به پام انداخت زود منو براید استایل بغل کرد منو برد به سمت در از ا ونجا خارج شدیم خواهرم که دنبالمون میومد
کوک:باید مراقب باشی من اگه نبودم سرت مشکست
ا.ت:خودم پا دراماااا(کمی عصبی)
ویو ا.ت:
دستش زیر باسنم بوده چون دامن پوشیده بودم کمی خجالت میکشیدم رسیدیم به ماشین کوک در ماشین رو باز کرد منم گذاشت ماشین جلویی خودشم سوار شد شروع کرد به حرکت کردن
ا.ت:داریم کجا میریم؟
کوک:دکتر(با لحنی که آرمیا دوس دارن)
ا.ت:من برم دیگه من از دکتر متنفرم بوی آمپولا پخش میشه منم که چندشم میشه
کوک:باید پاهاتو ببینه بلکه شکست(مظلوم)
ا.ت:اوخیییی کوکک چقدر کیوتی
با دستم لپشو کشیدم اینقدر نرم بود
ا.ت:اواهایییی لپات چه نرمههههه عررر
کوک:من کیوت نیستماااا ولم کن حواسم پرت میشه(مظلوم)
ا.ت:باشه(دلش رفته سعی میکنه جیغ نکشه) کوک:خب...رسیدیم
ا.ت:کوک من من...میترسم
دلینگ دلینگ دلینگ
ا.ت:اوه مامانم زنگ زده بزار.....الو...سلام مامان خوبی.....من.من.راستش.کمپانی ام....آره..آره.خدافظ.فعلا
م.ا.ت.ل:سلام دخترم....مرسی.کجایی...آهان باشه خدافظ
پایان مکالمه تماس ا.ت و مامانش
ا.ت:هووههه..کوک..بریم
کوک اومد در رو باز کرد منو براید استایل بغل کرد رفتیم سمت دکتر یه پرستاری داشت به سمتمون میومد
کوک:پرستار...ایشون نمیدونم پاش چش شده
پرستار:باشه
دکتر پامو دید بله شکست من نمیترسیدم من از هیچی نمیترسیدم فقط نمیخواستم دکتر پامو باند پیچی کرد و کوک باز براید استایل بغلم کرد همه داشتن ازمون فیلم میگرفتن منم آروم زدم تو بازوش
ا.ت:همه دارن ازمون فیلم میگیرن و تو اینترنت پخشش میکنن منم که مامانم پدرم رو در میاره
کوک:ولش کن بابا اونا همه کاری. میکنن تو هم باید عادت کنی ببین من عادت کردم تو هم که میخوای آیدل بشی همه ی آیدلا عادت کردن
ا.ت:اوهوم باشه
رسیدیم به ماشین کوک در ماشین رو باز کرد منم گذاشت ماشین جلویی خودشم سوار شد شروع کرد ....
۲.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.