☆زیبا ترین رویا☆
☆زیبا ترین رویا☆
☆part5☆
م.ا.ت.ل:ا.تتتت لیااااا بیاین (داد)
ا.ت.لیا:اومدممممم
رفتن سمت مادرشون
م.ا.ت.ل:ما میخوایم بریم کره جنوبی
ا.ت:چییییی بی تی اسسس من اومدممممم یو هوووووو هورااااااااا
م.ا.ت.ل:اممم ا.ت بشین
ا.ت نشست
م.ا.ت.ل:اونجا میخوایم بریم زندگی کنیم
ا.ت و لیا ذوق کرده بودن خیلی خوشحال بودن که برن کره بی تی اس رو از نزدیک ببینن
لیا:عررررر مامان ببین رفتیم اونجا قول میدم به داماد خوشگل و خوش هیکل بیارم
ا.ت هم قول میده
ا.ت:آره مامان قول میدم یکی از بهتریناش رو بیارم حتی از دوس پسر لیا قشنگ تر
م.ا.ت.ل:ما نمیریم داماد بگیریم😑
فلش بک به فردا:
صبح با آلارم گوزوم بیدار شدم نمیخواستم برم مدرسه ولی قرار بود بریم کره جنوبی خیلی ذوق داشتم نمیتوستم نفس بکشم خیلی خوشحال تر از هروز بودم زود لیا رو بیدار کردم اونم با ذوق بلند شد تا آخرش داشتیم درمورد واکنش هامون رو اگه بی تی اس رو میدیم رو تعریف میکردیم
رفتیم صبونه خوردیم حرکت کردیم شمت فرودگاه اونجا هر ۳ تامون یه چمدون دستمون بود رفتیم سوار هواپیما شده بودیم من از ذوق داشتم به بی تی اس قکر میکردم و رسیدیم کره من از ذوق زیاد میخواستم بپرم ولی کاشکی میشد از هواپیما پیاده شده بودیم همه جا من به اطرافم نگاه میکردم میگفتم حتما یه جایی از همین دور براس نبودن کمی نارات شده بودم و رفتیم هتل ای چند روزبه که مامانم دنبال خونه میگرده و پیدا کرد و توش زنوگی میکنیم
☆part5☆
م.ا.ت.ل:ا.تتتت لیااااا بیاین (داد)
ا.ت.لیا:اومدممممم
رفتن سمت مادرشون
م.ا.ت.ل:ما میخوایم بریم کره جنوبی
ا.ت:چییییی بی تی اسسس من اومدممممم یو هوووووو هورااااااااا
م.ا.ت.ل:اممم ا.ت بشین
ا.ت نشست
م.ا.ت.ل:اونجا میخوایم بریم زندگی کنیم
ا.ت و لیا ذوق کرده بودن خیلی خوشحال بودن که برن کره بی تی اس رو از نزدیک ببینن
لیا:عررررر مامان ببین رفتیم اونجا قول میدم به داماد خوشگل و خوش هیکل بیارم
ا.ت هم قول میده
ا.ت:آره مامان قول میدم یکی از بهتریناش رو بیارم حتی از دوس پسر لیا قشنگ تر
م.ا.ت.ل:ما نمیریم داماد بگیریم😑
فلش بک به فردا:
صبح با آلارم گوزوم بیدار شدم نمیخواستم برم مدرسه ولی قرار بود بریم کره جنوبی خیلی ذوق داشتم نمیتوستم نفس بکشم خیلی خوشحال تر از هروز بودم زود لیا رو بیدار کردم اونم با ذوق بلند شد تا آخرش داشتیم درمورد واکنش هامون رو اگه بی تی اس رو میدیم رو تعریف میکردیم
رفتیم صبونه خوردیم حرکت کردیم شمت فرودگاه اونجا هر ۳ تامون یه چمدون دستمون بود رفتیم سوار هواپیما شده بودیم من از ذوق داشتم به بی تی اس قکر میکردم و رسیدیم کره من از ذوق زیاد میخواستم بپرم ولی کاشکی میشد از هواپیما پیاده شده بودیم همه جا من به اطرافم نگاه میکردم میگفتم حتما یه جایی از همین دور براس نبودن کمی نارات شده بودم و رفتیم هتل ای چند روزبه که مامانم دنبال خونه میگرده و پیدا کرد و توش زنوگی میکنیم
۸.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.