صبح زود جارچی راه می افتاد و بیخود فریاد می کشید مزد آن گ

صبح زود جارچی راه می افتاد و بیخود فریاد می کشید مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!
اما کسی که مزد نمی گرفت کسی بود که کار کرده بود.

#صادق_هدایت
دیدگاه ها (۱)

سالهاست منتظر آمدن روز های بهترمولی نمیدانم چرا هنوز همدیروز...

جهان استوار نمی ماند ، مگر با سری خمیدهبر روی شانه ی کسی که ...

ای سرشگ !اینهمه لبریز شدن آن تو نیستآتشی بود در این سینه که ...

متأسفم برای اون شانزده میلیون نفر...جالبه میگن سعید جلیلی هم...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط