ما همگی شبیه هم بودیم

ما همگی شبیه هم بودیم
با یک دهان فریاد زدیم
با گوش های همدیگر جهان را شنیدیم
تو من شدی
من گم شدم
خوابمان گرفت
خوابیدیم
منزل نخست خواب پرنده دیدیم
پرندگانی بی پرواز
که نشانی آسمان را
از باد می پرسیدند.
منزل دوم درهای آسمان به خوابمان باز شد
پرواز کردیم
شانه هایمان به سقفی کوتاه گیر کرد
فرو افتادیم
بی آن که خواب از چشم مان فرار کند
منزل سوم جوان شدیم
به هوای عاشقی کوچه گردی کردیم
عشق نبود که به پیشوازمان می آمد
تو بودی که در من
به حیاتی گیاهی ادامه می دادی
من بودم که در تو سنگ می شدم.

ما شبیه هم بودیم
قطاری از سربازان
که نیزه هایمان را در قلب همدیگر فرو می کردیم
و در یک نیم روز زمستانی
سنگ قبرمان را از سنگی عتیق تراشیدیم
و بر سنگ قبرمان
نوشتیم:
ما تفاله های یک کابوسیم
که از سر اتفاق
سراسر خوابمان را دیوانه وار می دویم....
دیدگاه ها (۱)

خیلی از مردم تو پوچی هستندولی فهمیدن پوچی واقعا دل وجرات میخ...

دشوارترین شکنجه این بود که ما یک به یک به درون خویش تبعید شد...

شنیده ای؟! دیدمش فریاد می زد و حراج کرده بود بساطش را ...بسا...

این جا خدا همچشمانی از سنگ داردو خورشیدکه زیباترین عروس کاین...

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

ایران من، افسانه‌ای زنده میان خاک و خورشید❤️‍🔥ایران... همون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط