تو بیمارستان
تو بیمارستان
ویو کوک
مامانم هم داشت گریه میکرد منم واقعا نمیدونستم چیکار کنم بچه هارو گذاشتم
بودم کنار خدمتکارا
÷اگه چیزیش بشه خودم میکشم
=اون بچه های بیگناه
×شما از کجا میدونید
÷من فراریش دادم اون نمیخواست بره
×چیمن چیکار. کردم
۴ ساعت بعد
دکتر ،:خانم ا.ت بهوش اومدن
با دو رفتیم اتاق همه جای ا.ت پانسمان بود
÷خوبی عزیزم
=خوبی
+بچه هام
×حالشون خوب نگران نباش
داشتم میرفتم نزدیکش
که دستگاه صدا داد
=گمشو بیرون
با بغض رفتم بیرون
ویو کوک
مامانم هم داشت گریه میکرد منم واقعا نمیدونستم چیکار کنم بچه هارو گذاشتم
بودم کنار خدمتکارا
÷اگه چیزیش بشه خودم میکشم
=اون بچه های بیگناه
×شما از کجا میدونید
÷من فراریش دادم اون نمیخواست بره
×چیمن چیکار. کردم
۴ ساعت بعد
دکتر ،:خانم ا.ت بهوش اومدن
با دو رفتیم اتاق همه جای ا.ت پانسمان بود
÷خوبی عزیزم
=خوبی
+بچه هام
×حالشون خوب نگران نباش
داشتم میرفتم نزدیکش
که دستگاه صدا داد
=گمشو بیرون
با بغض رفتم بیرون
۱۹.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.