چند پارتی کوکی

چند پارتی کوکی
«پارت اخر»
-------------------------
ب سمت بیمارستان نزدیک خونه دوییدم..
کوک:کسی نیستتتتتتتتت؟(گریه)
کوک:همسرم حالش بدههههه(گریه)
پرستار:ببرینش تو اتاق دکتر رو تخت
(۱۵ مین بعد)
کوک:آقای دکتر چیشد حالش خوبه؟
دکتر: خداروشکر خطر رفع شده ولی نباید بزارین عصبی و یا ناراحت بشن چون ممکنه اتفاق بدتر از این بیفته و خدایی نکرده سکته قلبی رو رد کنن
کوک:چشم،خیلی ممنون(ناراحت)
کوک:الان میتونم ببینمش؟
دکتر:بله میتونین ولی ناراحتم نکنین
کوک:خیلی ممنونم

با قدمای بلند خودمو ب اتاقش رسوندم، درو آروم باز کردم و با نیلایی ک هنوز متوجه حضورم نشده بودو و پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود و از پنجره ب بیرون نگاه میکرد رو برو شدم..
کوک:خوبی فدات شم؟(آروم و مهربون)
نیلا:چرا اومدی؟مگه نگفتی هـ.رزم؟تو جات پیش هـ.رزه ها نیس برو بیرون(بعض)
ب سمتش رفتم رو تختش نشستم و با دستام صورت شو قاب گرفتم..
کوک:نیلا دورت بگردم من خیلی عصبی بودم وقتی تورو با اون لباس تو لایوت دیدم درکم کن..من دوس ندارم تو با پسر دیگه ای ب جز من مهربون باشی و گرم بگیری
نیلا:منم دوس نداشتم تو با دختر دیگه ای بگردی
کوک:غلط کردم خوبه؟دیگه از ی کیلومتریشم رد نمیشم ن می‌زارم اون رد شه
نیلا:(گریه)
کوک:گریه نکن فدات شم(بقلش کرد)
نیلا:ولی تو بازم میری سمــ
حرفش با گذاشتن لبام رو لباش قطع شد..
آروم مک‌ میزدم و دلتنگیمو بر طرف میکردم..
اونم همراهی میکرد
آروم ازش جدا شدم
کوک:بریم خونه؟(لبخند،مهربون)
نیلا:اوهوم(لبخند)
-----------------------------------------
پایان..
برو خونتون دیگهههه عهههه⁦⁦⁦⁦=⁠_⁠=⁩
دیدگاه ها (۴)

اگه درخواستی(تک پارتی و چند پارتی)دارین زیر این پست بگین فیک...

«تک پارتی جونگ کوک»•وقتی حامله ای و دعواتون میشه•درخواستی⁦^⁠...

چند پارتی کوکی *ارت چهارم*-------------------------کوک:تهیون...

آرمی خوجملم فالو شهههه

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

پسر کوچولوی من پارت : ۷ که دیدم همه وسط خیابون یجامع شدن...ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط