Psychic lover۲۷
Psychic lover۲۷
بیاین به زمان حال برگردیم.
بعد از جمع کردن میز جونگکوک به
همون اتاق رفت.پرونده ای که برای
سونا آماده کرده بود باز کرد.
جونگکوک:کوتوله تو از همون اولش هم
برام دردسر ساختی…(پوزخند)
…..••متن پرونده••…..
مین سونا متولد ۲۴دسامبر۲۰۰۴
تحصیل در
دانشگاه ملی سئول رشته ی روان شناسی
بیمار شماره ی۱۷
خانواده:نا معلوم
محل زندگی:سئول
نحوه آشنایی:برخورد باهم دیگه در پشت
کلینیک بیمار و لو دادن من به پلیسا
…(خودتون قبلا خوندین)
اما این چرت و پرت هایی که کوک
نوشته بود واسه چی بود؟اینم شد پرونده؟
سونا خودش بیمار هارو درمان میکرد
چجوری خودش یک بیمار بود؟بیمارای
قبلی کوک چی شدن؟کجان؟اون
بیچاره ها کی بودن که به دست اون
درمان میشدن…
جونگکوک:نوبت تو هم میرسه…
۲ساعت بعد:
جونگکوک از اتاق کارش بیرون اومد
و دید که سونا دوتا فنجون قهوه آماده
کرده.وقتی به پایین پله ها رسید
سونا گفت:
سونا:هاا اومدی که…میخواستم صدات
کنم
جونگکوک:…..
جونگکوک نشست رو کاناپه
سونا قهوه هارو میز گذاشت از کیکش
برشی کرد و جلوی کوک گذاشت
سونا:میخوام باهات حرف بزنم.ازت چندتا سوال میپرسم و تو جواب میدی و تو هم میتونی هرچی میخوای ازم بپرسی…به همشون جواب میدم
جونگکوک:شبیه معامله است…دوسش دارم…
سونا:قبوله؟
جونگکوک:میشنوم
سونا:خانواده داری
جونگکوک:خانواده ندارم
سونا:فوت شدن؟
جونگکوک:به دست من به قتل رسیدن
سونا:چـ..چی تو واسه چی…خوب ببین
چرا اینکارو کردی(مضطرب)
جونگکوک:خانواده واقعیت نبودن
سونا:خانوادت چیشدن؟
جونگکوک:میخوای داستان زندگیمو بشنوی؟(لبخند کج)
سونا:اره لطفا بگو
جونگکوک:باشه…من وقتی پنج سالم
بود خانوادم رو تو تصادف از دست دادم
و من رو به پرورشگاه بردن.بعد شیش ماه
خانواده ی کیم من به فرزند خوندگی
گرفت.اولش همه چی خوب عالی بود
تا زمانی که داشتم به سن بلوغ میرسیدم
خوب میدونی…این دوره سخت ترین دوره
واسه پسراست…مثلا من وقتی تو اون دوران
بودم احساسات برخلاف در و بری هام
لطیف شده بود…مثلا حتی اشکم
واسه گنجشک های زخمی هم در میومد
ناپدریم وقتی این رو فهمیده بود…
اخلاقش به کل عوض شد.هروز کتکم میزد
یک هفته گشنم میزاشت.یا دستم…یه بار
دستمو شکننده بود.ناپدریم میخواست
با استفاده از من از دشمناش
انتقام بگیره.اون به یک پسر خشن نیاز
داشت.من وقتی بچه بودم خیلی خشن
بودم خیلی.
بیاین به زمان حال برگردیم.
بعد از جمع کردن میز جونگکوک به
همون اتاق رفت.پرونده ای که برای
سونا آماده کرده بود باز کرد.
جونگکوک:کوتوله تو از همون اولش هم
برام دردسر ساختی…(پوزخند)
…..••متن پرونده••…..
مین سونا متولد ۲۴دسامبر۲۰۰۴
تحصیل در
دانشگاه ملی سئول رشته ی روان شناسی
بیمار شماره ی۱۷
خانواده:نا معلوم
محل زندگی:سئول
نحوه آشنایی:برخورد باهم دیگه در پشت
کلینیک بیمار و لو دادن من به پلیسا
…(خودتون قبلا خوندین)
اما این چرت و پرت هایی که کوک
نوشته بود واسه چی بود؟اینم شد پرونده؟
سونا خودش بیمار هارو درمان میکرد
چجوری خودش یک بیمار بود؟بیمارای
قبلی کوک چی شدن؟کجان؟اون
بیچاره ها کی بودن که به دست اون
درمان میشدن…
جونگکوک:نوبت تو هم میرسه…
۲ساعت بعد:
جونگکوک از اتاق کارش بیرون اومد
و دید که سونا دوتا فنجون قهوه آماده
کرده.وقتی به پایین پله ها رسید
سونا گفت:
سونا:هاا اومدی که…میخواستم صدات
کنم
جونگکوک:…..
جونگکوک نشست رو کاناپه
سونا قهوه هارو میز گذاشت از کیکش
برشی کرد و جلوی کوک گذاشت
سونا:میخوام باهات حرف بزنم.ازت چندتا سوال میپرسم و تو جواب میدی و تو هم میتونی هرچی میخوای ازم بپرسی…به همشون جواب میدم
جونگکوک:شبیه معامله است…دوسش دارم…
سونا:قبوله؟
جونگکوک:میشنوم
سونا:خانواده داری
جونگکوک:خانواده ندارم
سونا:فوت شدن؟
جونگکوک:به دست من به قتل رسیدن
سونا:چـ..چی تو واسه چی…خوب ببین
چرا اینکارو کردی(مضطرب)
جونگکوک:خانواده واقعیت نبودن
سونا:خانوادت چیشدن؟
جونگکوک:میخوای داستان زندگیمو بشنوی؟(لبخند کج)
سونا:اره لطفا بگو
جونگکوک:باشه…من وقتی پنج سالم
بود خانوادم رو تو تصادف از دست دادم
و من رو به پرورشگاه بردن.بعد شیش ماه
خانواده ی کیم من به فرزند خوندگی
گرفت.اولش همه چی خوب عالی بود
تا زمانی که داشتم به سن بلوغ میرسیدم
خوب میدونی…این دوره سخت ترین دوره
واسه پسراست…مثلا من وقتی تو اون دوران
بودم احساسات برخلاف در و بری هام
لطیف شده بود…مثلا حتی اشکم
واسه گنجشک های زخمی هم در میومد
ناپدریم وقتی این رو فهمیده بود…
اخلاقش به کل عوض شد.هروز کتکم میزد
یک هفته گشنم میزاشت.یا دستم…یه بار
دستمو شکننده بود.ناپدریم میخواست
با استفاده از من از دشمناش
انتقام بگیره.اون به یک پسر خشن نیاز
داشت.من وقتی بچه بودم خیلی خشن
بودم خیلی.
۱۲.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.